جشن تو جشن تموم خوبیاست تولدت مبارک عشقم

کلللللللللللللللللللل هورا همه دست سوت آها 

 شکلک های محدثه


ای جونم بلههههههههههه امروز تولد عشقمه.تولد یکی یه دونم تاج سرم همسر عزیز تر از جونم. کسی که جونم می ره واسش هوراااااااااا.نبینم کسی ناراحت باشه یا اخم کنه ها امروز همه باید بخندن و شاد باشن.آخه فرشته ی من به دنیا اومده همچین روزی آخ قربون قد و بالات بشم من مرد افتاده و پخته ی من تکیه گاهم.خدا می دونه چقدر خوشحالم و ذوقتو دارم.امروز همه چیز به نام تو و برای تو عشقم هر چیزی که اتفاق می افته همه ی حادثه ها ی خوب.هورااااااااااااااااا.امسالم نشد کنار هم باشیم بی نظیر من اما قلبامون پیش همه عزیز ترینم بازم 1 جشن مجازی. قبلش دوس دارم بدونی که چقدر واسم مهمی و ارزش داری و همه کسمی.چقدر دوست دارم و می خوامت و خاطر خواتم.بدونی که همه جور و همیشه کنارتم.بدونی قلبم واسه تو می زنه همون قلبم که 2 سال پیش زدیش به نامتو و سلطانش شدی.همونی که هر سال روز تولدت کادو پیچ می شه درسته هر سال کهنه تر می شه اما عاشق تر می شه هاااااااااااا.

خب حالا بزن بریم سر جشن اهااااااااااا قر قر قر نبینم کسی نشسته باشه هااااا 

 

 

حالا اشک شادی شمع و نگاه کن که واست می چکه چیکه چیکه کام همه رو بیا شیرین کن بیا کیک و ببر تیکه تیکه

 چ

 

همه جمع شده اند دور تو امشب گل بوسه می دن که بچینی (عسل فقط مال منه هاااااااااااا)



 

در جشن تولدت عزیزم همه انگشترن تو نگینی.

 

نگا کن هدیه ها رو نگا بادکنکا رو همه رنگ و وارنگی عجب شب قشنگیییییییییییییییی



 

تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک عشقم.عمرم همه کسم زندگیم 1 عسسسسسسسسسسسسسسسلللللللللل

انشالله 120 ساله بشی و کنار هم سالم و خوشحال و خوشبخت باشیم عشق من.با 2 3 تا کوچولو موچولوی خشکل که کنارمون باشن

دوس دارم داد بزنم 

می خوامتتتتتتتتتتتت دلم واست تنگ شده عشقققمممممممممممممم































باشکوه ترین جشن زندگی جوجو و پیشی بر پا شد

آخخخخخخخخخخ خدایا بالاخره ما هم شرعا هم عرفا زن و شوهر شدیم.واااااااااااااای روزی که این سایت و ساختیم به عشق این بودیم که 1 روز خبر عروسیمون و به هم رسیدنمو توش ثبت کنیم.

بلهههههههههههههههه بالاخره در تاریخ 28/1/92 ما دو تا همه جور مال هم شدیم.وای به خدا انقدر قداست و شکوه و قشنگی داره که از ذوق نوشتنشم اشک تو چشام جمع شده عشقم.حالا از روز عروسیمونم می گم و می نویسم.فقط می خوام بدونی که عشقم بهت در حدی که غیر قابل گفتن و تو زبون نمیاد بهت بیشتر شده.الان کنارم نیستی و فقط 3 شب قشنگ کنار هم بودیم نمی دونی چطور دلم واست بال بال می زنه و بی قرارت یادت که می افتم تو بغلت آروم گرفتم بغض می کنم طاقت دوریت واسم غیر ممکن شده عشقم.انشالله زود زود تو شهر عشقمون 1 خونه خوب پیدا می کنیم و میایم کنار هم هم نفسم.خب ازین دوریا بگذریم و بریم سر رسیدنمون به هم.خب صبح روز 28 فرودین 92 1 صبح خیلی قشنگ بود واسه جوجو (البته اوس کریمم خیلی حال داد و هوا کاملا آفتابی بود حتما باید بگم که شب قبلش باد و بارون می اومد و منم هق هق گریه می کردم و تو دلداریم می دادی عمرم آخخخخخخخخخخ دیوونتم به خدا دیوونه وار می خوامت امیدم) صبح از خواب پاشدم مامان اومد کنارمو تو بغل هم گریه کردیم بعد صبحونه خوردم و رفتم بغل بابام و گریه کردم و همینطور خواهرم که رفتنم خیلی واسش سخت بود.مامان و بابام گفتن انشالله خوشبخت بشی و از زیر قرآن ردم کردن.اقا دومادم که اونور داشت آماده می شد واسه آرایشگاه فداش شم من.منم با بابایی رفتم آرایشگام دیگه سعی کردم گریه نکنم و از بهترین روز زندگیم لذت ببرم.به آرایشگاه که رسیدم کسی توش نبود فقط مسئولش بود که صورتمو و درست می کرد منم رفتم زیر دستش و کم کم بقیه هم اومدن.وقتی صورتمو درست کرد همه بم گفتن چه با مزه شدی اما چون هنوز موهام درست نبود به نظرم خوب نشده بودم اما وقتی موهامم طاهره جون درست کرد دیدم چه پرفکت شدم همه زل زده بودن بهم و نگام می کردن و از عروس پیشیم تعریف می کردن.دیگه نزدیکای 12.5 حاضر بودم عشقمم آماده بود تو آرایشگاه انتن نمی داد و من هی باید به همسر عزیزم زنگ می زدم که ببینم کجاست نکنه زنگ بزنه آنتن نده.تو راهم که نفسم داشت می اومد دنبالم 1 قضا بلا اتفاق افتاد که خدارو شکر به مال خورد و به جون نخورد. خلاصه حدود ساعت 1 اینا بود که داماد خوش تیپم اومد دنبال عروسکش واییییییی نمی دونی تا دیدمش چقدر ذوقشو کردم خوشکل من خوش تیپ بود خوش تیپ تر شده بود ماه شده بود.خلاصه سوار شدیم و رفتیم باغ سبز واسه عکس گرفتن.اونجا هم با گروه آقای زارع بودیم و کلی بهمون ژست و اینا می دادن ووووی منم سختم بود با این لباسم بدو ام همممم همش می اومد تو دست و پا نزدیک بود کله پا بشم چند بار. فک کنم آخر ژستای دوییدنی و نگرفت.

خلاصه نهار خوردیم و جوجو و پیشی پیتزا خوردن واسه بقیه هم زرشک پلو گرفتیم.خلاصه به خاطر آفتاب آرایش جوجو آب شده بود مخصوصا رژ لبش.پیشی هم کلی از آرایش عروسکش خوشش اومده بودا.دیگه رفتیم واسه شارژ مجدد و بعدشم رفتیم اتلیه تا چند تا عکسم اونجا بگیریم واسه سر مجلسی و بقیه ماجرا.آقا تا ما رفتیم پروژکتور خراب شد جوجو هم از خدا خواسته و پر انرژی وایساده بود رقصیدن.تو هم هی می گفتی بشین تازه ساعت 7 ها خسته می شیاااا.خلاصه عکسامون و گرفتیم و دیگه کاری نداشتیم و منتظر بودیم تا آقای زارع بره تو مجلس و به ما بگه بیایم اون وسط عروس خانم 1 دستشویی هم رفت که نگ و و نپرس.خدا انشالله به مهمونامون خیر بده دیگه اشک من داشت در می اومد خیلی خسته شده بودم تازه ساعت 9.30 بود که بهمون گفتن بیاید تو باغ حالا ما بهشون گفته بودیم 7 بیاناااا.خلاصه رفتیم و مراسم ورود و بوسیدن دست پدر مادرا که انشالله خدا سالیان سال عمر با عزت و سلامتی به همشون بده.بعدشم رفتیم سر سفره ی عقد خداییش از کارش راضی بودم خیلی قشنگ بود.بعد از مراسم عقدم که 1 کم با هم رقصیدیم وااااااااای الهی من فدات شم دیگه حرفه ای شدی تو رقصا فوق العاده بود.بعدم که بزن وبکوب و رقص بقیه.ما هم که رفتیم خوشامد گویی.بعد این قضیه سر مسئله ی دی جی و آهنگ رقص کاردو سکوت 30 دقیقه ای مجلس کفری شدم(البته متوجه شدم که دستگاش گویا خراب شده بود) و رفتم کلی با مسئول باغ بحثم شد. پیشیمم رفت کلی با دی جی دهفا کرد اون بد بختم کپ کرده بود و بعدش دیگه تا می تونست زد اما دوست داشتم هماهنگی بهتر باشه.عکسای سر مجلسیمونم که پرفکت شده بودن همه تعریف می کردن. خلاصه بعدشم رفتیم رقص کارد و کیک و مراسم کادو ها.بعدم شام خوردیم و بعد از شامم تانگو رفتیم همه میخمون شده بودن و کلی تعریف کردن.بهمون می گفتن کلاس رفته بودید؟کجا تازه تو پا گشا هم در خواستی اجراش کردیم وممنونم که وقت گذاشتی و تمرین کردیم زندگی من.اگه صبوری تو نبود شاید انقدر خوب نمی شد چون می دونم واسه مردا 1 کم سخته اما مرد من فرشتست.دیگه بعدشم چند تا آهنگ رقصیدیم و دسته گل و ای ایران.در کل شب فوق العاده ای بود زندگیم.آخر سرم رفتیم عروس کشون و چه می کردن فامیلای پیشیم چند بار هری دلم ریخت و دلم شور می زد که تصادفی چیزی نشه اما به خیر گذشت خدا رو شکر.دست همشون درد نکنه.بعدم که رفتیم خونه مادر شوهرم اینا حجلمون طبقه ی بالای خونه ی مادر جون اینا بود.1 گوپسندم خریده بودن واسه قربونی همممم گناه داشت من گفتم نمی شه گوشت یخ زده بیاریم گناه داره خووووب.خلاصه اون شب من ضامنش شدم اما حیف فردا بیچاره رو قربونی کردن همممم.دیگه 1 کمم خونه ی مادر جون اینا زدیم و رقصیدیم. دیگه نا نداشتم. حدود ساعت 4 5 بود که دیگه بابا اینا دستمون و گذاشتن تو دست هم و رفتن ما هم رفتیم بالا تو حجلمون .آخخخخخ چه لذتی داشت کنارت بودن و تو بغلت خوابیدن.تو بغلت بی هوش شدم تو هم همینطور.فرداشم که همه پا تختی و صبح عروسی خونه ی مادر جون اینا بودن.ما هم از خواب که پا شدیم مثل خجسته ها 1 جعبه شیرینی خریدیم و رفتیم مادر زن سلام!!!!!!!!! نگفتیم رسمی داره رسومی داره بعد مادر جون زنگ زده که باید رون گوسفندم می بردین.خلاصه باز روزمون شب شد و تو بغل هم بی هوش شدیم البته شب دوم خیلی خاص بود 1 کم ترسیده بودم اما تو بغلم می کردی و دلداریم می دادی و به ترسم احترام می ذاشتی عشقم خیلی خوب بود کلی حرفای عاشقانه به هم زدیم دیگه نزدیکای صبح بود که خوابیدیم.فرداش مامان اینا پا گشا دعوتمون کرده بودن باغ داییم و ارکست آورده بودن و اینا.نزدیکای ظهر بود که راه افتادیم و رفتیم کلی رقصیدیم و خوش گذشت 1 سری مسائلم پیش اومد که جاش تو خونه ی عشقمون نیست و دیگه نمی خوام بهش فکر کنم.آخر شبم من و شوهرم زود تر از بقیه راه افتادیم و اومدیم نزدیکای کهمره 1 ترافیکی بود که نگو حدود 1 ساعت تو ترافیک بودیم خلاصه وقتی رسیدیم مادر جون اینا هم با ما رسیدن و رفتیم تو و قسمت شیرین قضیه که شمردن کادو ها بود الهی من فدات شم لم داده بودی شکمم جلو و پول می شمردی ذووووووووووووووووق فدای تو بشم من الهی انشالله ولای دست رنج خودتو اینجوری بشمری عزیزم.بعدشم شام خوردیم و رفتیم تو اتاقمون امشب دیگه خودم می خواستم و خودم و واست آماده کردم و .... دیگه بقیش فقط تو ذهن خودم و خودت حتی اینجا هم جای مسائل تو تخت نیست به نظرم عشقم.تلخیش فقط زمانی بود که ساعت زنگ خورد و نشون داد که شوهرم باید از بغلم جدا شه و بره صفا سیتی منم باش پاشدم. از زیر قرآن ردش کردم واسش لقمه گرفتم و به خدا سپردمش و راهیش کردم نمی دونی چه حس بدی بود وقتی برگشتم تو اتاق همش نگاه عکست می کردم و گریه می کردم و متکاتو ببغل کردم تا خوابیدم.الانم که 4 روزی می شه که از هم دوریم عشقم.خیلی واسم سخت. انشالله که زود زود 1 خونه ی خوب بگیری که بیام پیشت جیگرم

 عکس های جدید عاشقانه فوق العاده زیبا و با کیفیت

من و تو هر دو عاشق حالا به هم رسیدیم

مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ سلام سلام سلام

الهی من فدات بشم عزیز دلم پیشی من به خدا خودتم می دونی که چقد دوست دارم بیام و تک تک لحظه های قشنگ با تو بودن و ثبت کنم همه کسم اما چند تا مسئله هست یکی اینکه جوجو خیلی جیک جیکو و ریزه میزه  گو اگه مثل پیشیش کم گوی و گزیده گوی بود که خوب بود قربونش برم.1 دیگه اینکه می دونی خیلی درگیریم و همین با جیک جیکو بودن جوجو جور در میاد خففف.اووووووووووو کلی اتفاقات افتاده تو این مدت پیشیم رسما پرسنل شرکت گاز شد کارش جور شد. خدا رو شکر که تا تاریخ 5 فروردین پیشم شیراز بود و دوریا کمتر بود.از 6 هم رفت شهر عشقمون و رویاهامون رفت که 1 آشیونه گرم واسمون جور کنه و جوجو شو ببره انشالله.این مدت خیلی کارا تو هم و فشرده بود جوجو هم که قوز بالا قوز 1 ویروس افتاده بود تو جونش و خیلی بد رقم سرما خورده بود که هنوز که هنوز هم گیرش همممممم خدا کنه واسه عروسی دیگه خوب بشم همممم.

بله دیگه در تاریخ 26/12/1392 جوجو و پیشی رسما زن و شوهر شدن و نامزدی که تو تاریخ 7/2/1390 گرفته بودن و رسمی کردن. کلللللللللللللللللللللللللللللللل وای بالاخره انتظارمون تموم شد دیگه مال هم شدیم هوراااااااااااااا.قبلش جوجو خیلی استرس داشت همش فکر می کرد از پدر مادرش داره جدا می شه و نکنه پیشیش عوض شه. می دونم این نگرانیا واسه تو هم بود قربونت برم من اما الان که فکر می کنه و می بینه پیشیش عوض شده اما بهتر شده خدایا شکرت من خیلی خوشبختم که با 1 فرشته ازدواج کردم انشالله که سالیان سال عشقمون روز به روز بیشتر بشه و خدا واسه هم نگهمون داره و گوگولیای خوشکل مشکل بده بهمون واییییییی سرمای صفا سیتی و ....تازه بعد از عقدمون بدو بدو رفتیم واسه سفره عقد!!!!! که چند تا نمونه ببینیم . عمه ی پیشیم زحمت کشیده بودن و بعد از شام همه رو به صرف شیرینی و میوه دعوت کردن که جوونا 1 کم بزنن برقصن و شاد باشن آخه واسه عقد فقط بزرگا بودن خلاصه اون شب گذشت چقدر حس خوبی داشتم.اینکه دیگه شوهرم هستی و نگاهت نگاه خریدار 1 همسر به زنش و عاشقانه دوست داشتم واست دلبری کنم.فردای اون روز فک کنم خونه ی ما بودیم و دیگه مجوز داشتیم تو تخت مامان اینا بخوابیم چقدر خوب بود و بقیشم که دیگه دیرین دین البته فدای پیشیم بشم به عرف و نظر پدر و مادرم احترام گذاشت و منم واقعا ازت متشکرم عزیزترینممممممممممممممممماچ.وای تک تک لحظه های با تو بودن شیرین و خاطره انگیز تا الان کلی اتفاق افتاده.تو مدت عید که هی می رفتیم عید دیدنی و کارت می دادیم و سارینا هم اومده بود و مسائل مربوط به خودش.اوووو آقا آقا یادم رفت بگم تازه کلی هم واسم عیدی آوردن خانواده شوهرم الهی من فدات شم تازه دلتونم بسوزه 1 خواهر شوهر دارم خیلی با سلیقست و سفره هفت سینم و یا سلیقه و حوصله درست کرد.دیگه مرخ و ماهی و آجیل و شیرینی و شکلات و لباس و کیف و سکه  وووووو چیزای دیگه که واسم خیلی ارزش داشتن اینم عکساش


. خلاصه تو این مدت اتفاق زیاد افتاد پیشیم هی می رفت می اومد این دل منم که تو جاده ی صفا سیتی در رفت و آمد بود دیگه.حالا قضیه ی توزیع کارت و آدرس دادن جوجو هم حکایتی داره که حتما می نویسم.امروزم که اینو می نویسم پیشیم کنارم نیست و صفا شهر و دلم خیلی هواشو کرده و الانم سر 1 قضیه ناراحت شده که باید برم بش بزنگم و نذارم هیچ چیز تو دل هم بمونه و بخواد رو عشقمون اثر بذاره همه کسم.عاشقتممممممممممممممممممممممممماچ

   


ماجرای کت و شلوار دامادی پیشیم

مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ 

فدای پیشی خوش اندامم بشم امروز نیت کردیم بریم واسه عشقم ست کت و شلوار دومادیشو بگیریم قربون قد و بالاش برم من.جوجو هم ۱ کلک رشتی واسه مسئول گرانقدرش اومد و امروز و استعلاجی گرفت اما خداییش به خاطر بی خوابی دیشب و سردرد و اینا هم نمی تونستم برم.صبح بلند شدم بهتر بودم دیگه پیشیم اومد و قرار بود بریم چند تا برند خوب و صبح تو روز رنگشو ببینیم عشق خوش سلیقه و تاپ من رنگ مشکی ساده دوست داشت که عصر با مادر جون اینا دیگه بیایم بگیریم.خدا واقعا ۱ خیری به جیگرم بده لاقل واسه خرید اصرار کرد مامان اینا هم ۱ تکونی خوردن. 

خلاصه ماشین پدر خانم و انداختیم زیر پا و رفتیم چند تا نمایندگی رو دیدیم و چند مدل پسندیدیم و گفتیم گروه کارشناسی و عصر میاریم. 

تو ستار خان که پت و مت بودیم و ماشین و ۲۰ کیلومتر پایین تر از جایی که خواستیم بریم پارک کردیم و کلشو پیاده رفتیم.هی پیشیم می گفت بیا برگردیم ماشین بیاریم هی من می گفتم نه الان می رسیم داریم پیاده روی می کنیم.هی می گفتم بریم جلوتر ۱ ساختمون مزون عروس آقا ما رفتیم با نهایت کلاس و اینا نشستیم و  ۵۰ مدل ژورنال گذاشت جلومون که یکی از یکی بی ریخت تر بود منم خوشم نیومد گفتیم کرایشون چه جوری گفت همه کارای ما اروپاییییییییه کرایه از ۵۰۰ به بالا . نفس منم کم نیورد و گفت خب ما می خواییم بخریممم آخ حال کردم خورد تو پوز زنه.گفت این کارتمون روش تلفن نمایندگیمون تو اروپا هست هر مدلی که می پسندید می تونید باشون هماهنگ کنید ما هم الکی ۱ شماره دادیم و اومدیم بیرون و کلی به ریششون خندیدیم و اومدیم خونه. 

با پیشیم کلی تانگو رقصیدیم و رقص عروس داماد تمرین کردیم.۱ کمم دیگه مثبت ۱۸ 

بعد از نهار قرار شد بریم دنبال مادر جون اینا بلههههه قصه از کجا شروع شد؟از کت شلوار و عصر بارونی  

آقا رفتیم دنبال مادر جون اینا خیلی خوشحال شدم که خواهر شوهر عزیزمم اومد.خلاصه رفتیم پشت پارک شهر.آقا مگه بارون کمتر می شد.شر شر بود که میومد اوضایی بودا.پیاده چند تا مغازه رفتیم خوشمون نیومد که پیشیم زنگولید به دوسش ببینه کت شلوار و از چه مغازه ایی خریده بود خلاصه اون وسط من و نانازم سر اسم جلبک و گاوعلی و مغازه ای که ایشون آدرس داده بودن و تو اون بارون بش نمی رسیدیم می خندیدیم.اونجا هم بالاخره پیداش کردیم و ۱ دونه توش پسندیدم اما خب رنگش جالب نبود و  کمی هم دوختش مشکل داشت.خلاصه رفتیم جاهایی که صبح دیدیم ۱ مغازه تو ستار خان که خب باب میل واقع نشد و هاکوپیان که بللللللله نقطه ی اوج ماجرا اینجاست که تو مسیر رفتن به هاکوپ ماشین پنچر می شه حالا تو این جر جر بارون و هیرو بیری و زرگری شلوغ.ازون جایی که خدا هوای بنده هاشو داره دقیقا نزدیک ۱ مجتمع بودیم که زندگیم عمرم جونم افتخارم رفت و با نگهبانش صحبت کرد که مادر جون اینا و مامان اینا برن اونجا خیس نشن.اما من پیش شوهرم موندم و واسش چتر گرفتم تا پنچرگیری کرد خلاصه کت و شلوار تاریخی شداااااااا.حالا هی من نگاه می کردم می دیدم خدایا چرا هیچ کدوم از مامان اینا نیومدن ۱ نگاه از پنجره نگهبانی بندازن بگن اینا در چه حالن.کارمون که تموم شد رفتیم دنبالشون دیدیم بلههههههههههههههههههه نشستن پای چایی و تعریف. کلی خندیدیم خداییش خیلی پر خاطره و با حال بود.دیگه رفتیم هاکوپیان.چند تا مدل آورد ۱ جاشون بد وای میستاد.هی به مرد می گفتیم هی بی شعور عیب رو شیکم مهندس من می ذاشت نمی گفت که آقای هاکوپیان قناص می زنه که.مادر جونم فداشون بشم ۱ تو پوزی بش زد که دیگه حرف نزنه.اما بیچاره چند تا رنگ عوض کردااا دیگه حرف نزد آخه ما ۲ تا خیاط بردیم سرش.اما من فقط دوس داشتم که شوهرم چیزی که ور میداره به دلش باشه و از روی تعارف و خستگی و ۱ روز دیگه نیومدن نباشه هر چقدر دیگه هم که می خواست باز میومدم واسش ببنیم تا به دلش باشه آخر بعد از ۱ ساعت چونه و عیب و ایراد گیری هاکو ۱ دونه انتخاب کردیم و به سلامتی خریدیمش و قرار شددو هفته دیگه از تسهیلاتش واسه پیرهن و کروات و کمر بند استفاده کنیم.این وسط چتر ای قجری مادر جون و آب تو پای من رفتن و تو سر ضبط زدن و اینا هم که هر کدوم حکایتی داشتا.الهی بگردم این سری که ناناز بامون بود انقدر که بدو بدو بود هیچی هم نخوردیم.انشالله دفعه ی بعد اما به گفته ی خودش که اون چایی خیلی بهش چسبید.خلاصه آخر پیشی مارو رسوند خونه و بابا گفت که ماشینو ببره آخه بارون هنوز که هنوز میومد که انشالله واسه فردا هماهنگ کنیم واسه کفش و اینا.این بود ماجرای کت و شلوار پیشی مااااااا 

الهی من قربونت برم تو لایق بهترینایی می پرستمت جیگرم عسل عسل 

 

        مبارکت باشه همه   کسم

اولین قدم خرید عروسی

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ 

هورا هورا بالاخره امروز طلسم شکست وبا پیشیم رفتیم  و اولین خرید عروسی و کردیم.امروز از سر کار که اومدم خیلی خسته بودم ۱ کم خوابیدم (هممممم کم بوووووووود) اخه واسه خرید باید فرش باشی خلاصه حدود ساعت ۵ بود که پیشیم اومد و اولا بلهههههه آخ و اوخ و وای و ووی. 

قرار بود بریم مغازه ی پسر عمه ی پیشی واسه لوازم آرایشی نمایندگی ۱ مارک خیلی خوب و داشت.مغازشم تو ۱ پاساژ توپ تو معالی باباد بود.خلاصه تو راهم من کنار پیشیم تو قسمت مردونه نشسته بودم و زنگ زدم دختر عموم که این چی خوبه اون چی خوبه و قیمت و اینا تا لاقل ۱ مزنه ی قیمت بیاد دستمون. 

الهی من فدای پیشیم و مادر جون پدر جونم بشم من تو هیچ کدوم از مراحلای خرید یا هر چیزی که بوده بهم سخت نگرفتن و همیشه گفتن هرچی خودت دوست داری و به دلت اما منم خیلی دوس دارم که رعایت وضع پیشیم وبکنم که ۱ وقت نکنه از گرفتن جوجوش پشیمون شه و یاد دوران زشت مجردی بیوفته   شوخیدم اما درکش می کنم که الان با این اوضاع نگران وضع کا که حتما توکل به خدا خودش بزرگه و درستش می کنه.می دونیییید من فقط ۱ چیز و دوست دارم و به دلم که بدستش آوردم.عاشقشم و دیونشم خودشم که الان داره اینو می خونه می دونه و می دونم داره می خنده نخند بچه ا می دونه با دنیا عوضش نمی کنم.خلاصه رفتیم تو مغازه و پسر دختر عمه ی شوهرم اونجا بود خدا خیرش بده خیلی راهنماییمون کرد و واقعا جنسای خوب بهمون معرفی کرد.خلاصه جوجو چند تا رژلب و کرم پودرو ریمل و مداد و .... ورداشت و لحظه ی حساس گفتن قیمت فرا رسید نفس ها در سینه حبس شد همش منتظر بودم نهایت بگه ۲۰۰ اما نخیر ۱ هو کلمه ی ۳۶۳۰۰۰ توماننننن گفته شد که بنده خدا فقط ۳۳۰۰۰۰ گرفت با ۱ کیف آرایش اشانتیون.خلاصه اخر سر خریدا رو ورداشتیم و آوردیم بیرون و ۱ کم رفتیم تو چند تا پاساژو مغازه گشتیم.خدایی اون ورا ۱ سری جنسا الکی گرونه خلاصه سوار خط شدیم و برگشتیم و خواهرم ظهر کلم پلو درست کرده بود آخه مامان چند روز تهران و دیگه انشالله فردا میاد.اگه پیشیم بیاد با هم میریم دنبالشون.خلاصه بار خاطریش به پیشیم بود گفت شام بیاید اونجا و رفتیم و ۱ سالاد خوشمزم پیشیم درست کرد همممممم هرکی سسشو می خورد انگشتاشم باش می خورد دل همتون بسوزه بعدشم که رفت قربونش برم من.آخخخخخخ جوجو هم که الان از حموم اومده و دوس داره اینجوری تو بغل پیشیش ولو شههههههه  

 

بازم ازت ممنونم هستی من افتخارم تکیه گاهم خیلی دوست دارم و عاشقتم ۱۰++ فک کنم تا الان ۱۰++ و اینجا نگفته بودم انشالله سایت سالیان سال سالم و سلامت و شاد بالای سرم باشه با تو خوشبخت ترینم.خب دیگه پاشم برم به اوس کریمم ۱ عرض ادب بکنم. 

۱ عسللل 

یه بهار دیگه

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ 

الهی من فدای پیشیم شم امروز سر 1 قضیه جوجو باعث ناراحتی پیشیش شد اما زود زود زود تموم شد و دوباره بهار عشق قشنگشون اومد. دوس ندارم بگم سر چی بود چون خیلی جالب نیست که تو محیط پر از عشقمون از دلیل دلخوریا بگم.الهی من قربونت برم زندگی من همیشه خدارو به خاطر وجودت شکر می کنم و ازینکه کنارمی ازت ممنونم.همیشه به منطقت ایمان دارم و واقعا می دونم اگه تو زندگی بهت تکیه کنم به بهترین جاها می رسیم عشق پاکم.امروز خیلی چیزا ذهنمو در گیر کرد اما سر نماز از خدا خواستم واقعا به مسیری هدایتم کنه رضایتش توشه و می دونم و باور دارم که رضایتش تو فکرایی که کردم نیست و ازش خواستم کمک کنه تا هر کار و حرفی که می زنم در جهت رضایتش باشه.بعدش فکر کردم چیزای پر هزینه و بهتر هیچ وقت انتها نداره و همیشه بالا تر از اونم هست پس بهتره ادم در حد توانش از زندگیش لذت ببره و واقعا جای اینکه الکی واسه خودش خرج کنه به بقیه هم کمک کنه که لاقل اونا هم بتونن لذت 1 زندگی متوسط و بچشن.حس می کنم ماموریت ما تو زندگی اینه و از خدا می خوام که هیچ وقت این قلب پاک و ازمون نگیره. 

عشق من تو هیچ وقت هیچ چیز واسه جوجوت کم نذاشتی حتی خیلی جاها دقت کردم و دست و دلبازیت بهم ثابت شده و همیشه خواستی اون چیزی که به دلم هست و واسم بگیری.می دونم الانم 1 سری مسائل ذهنتو درگیر کرده واسه کار و خرج زندگی.انشالله کنار هم زندگیمونو شروع می کنیم و با مشکلات کنار میاییم عمر من. 

خیلی دوست دارم عشق منطقی من عشق پاکم تا جون دارم کنارت می مونم این گل های زیبا هم واسه قدر دانی از وجودتو عذر خواهی 1 جوجو 

 

 

اینم 1 عسل واسه شیرین ترین عسل دنیا که طعم دهنده ی زندگی منه   

 

 

دوست دارم آرامش بخشم  

سرویس عروسی کلللللللللللل

 

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ بالاخره امروز جوجو و پیشیش نفتن به سلامتی سرویس عروسیشون و خریدن.

نمی دونید چقدر قشنگ و چقدر دوسش دارم.خدا رو شکر که بالاخره 1 فکر از فکرای شوهر من کم شد.خدایا شکرت. امروز صبح ساعت 8 پا شدم قرار بود با پیشیم بریم سرویس ببینیم بالاخره تصمیم گرفته بودیم چند تومن بالا پایین بخریم و دیگه هی به امید پایین اومدن طلا نشینیم.خلاصه پیشی جیگرم اومد دنبالم.اول رفتیم شرکت گاز مدرک سوء پیشینتو دادیم. خبر جدیدی از گزینش نبود اما من مطمئنم و دلم روشنه که درسته 1 کم دیر شده اما بالاخره جواب مثبتشون میاد قربونت برم. قرار امام علی علی الحساب 3 تا عیدی بهم بده قربونشون برم خیلی بزرگن منم چیزای بزرگ ازشون خواستم و می دونم که دیر یا زود بهمون جواب می دن زندگیم پس تو هم نباید فکر کنی و ذهن تو درگیر کنی عشقم.تو این دنیا هیچ چیز نیست که ارزش اینو داشته باشه که تو اعصابتو به خاطرش خورد کنی همه کسم.

خلاصه از شرکت گاز رفتیم شاهزاده قاسم حالا تو این هیر وبیر جوجو هم جیشش گرفته بود از این پاساژ به اون پاساژ دنبال دششوریی آخر تو میلاد نور 1 نور امیدی درخشید و چشمای جوجو باز شد.

رفتیم بازار طلا فروشا طلا گرمی 117 تومن بود.گفتم خدا جونم قربونت برم که تو روزی که ما نیت کردیم بخریم نسبت به روزای قبل کلی کمتر شده.البته خودمونیما اوس کریم تا عصر یه 5 تومنی کشید روش.

خلاصه چند جا دیدیم. 1 سبکی که دوست داشتم و چند جا قیمت کردیم.آخر رفتیم مغازه ی آقای ابروان به طور خیلی اتفاقی(آخه فکر نمی کردیم چیزای زیادی داشته باشه) چند مدل و دیدم و پسندیدم و قرار شد عصر بیایم انشالله بگیریم.خلاصه من و عشقم رسوند بیمارستان، خرم و شاد و خوشحال از اینکه طلا انتخاب کرده بودم رفتم بیم اما چه بگویم.هیچ وقت یادم نمی ره شد 1 خاطره.داشتم می رفتم تو آشپزخونه که پیش خانوم باهوش باشم دیدم صدای جیغ میاد و بلهههه خانوم مسئولمون فوق فوق فوق العاده از دست کارگرایی که کرفس و با ساقه ریخته بودن دور عصبانی بود و بهشون هر چی از دهنش درومد گفت.تا حالا اینجوری ندیده بودمشون.خلاصه اینم شد 1 خاطره واسه روز خرید ما.عصر با هزار سلام و صلوات نیم ساعت زود تر پاس گرفتم.قرار بود مامان و اتوسا هم بیان.هنوزم یادم می اوفته دلم می گیره دوس داشتم مادر جونم باشن اما قربونشون برم گفتن سلیقه ی خودتون شرط و برید به سلامتی بگیرید.منم ازشون اجازه گرفتم. عصر رفتیم مغازه و اول که کلی منتظر شدیم تا 1 مشتری رو راه انداختن بعد حدود 5 6 سری آورد تا بعد از کلی آزمایش و امتحان بالاخره این تیکه ی خوشگلی رو که می بینید خریدیم.فدای تو بشم من دستت درد نکنه زندگیم ممنونم ممنونم که تو این شرایط اقتصادی سخت سرویس و واسم گرفتی. اومدیم خونه و رفتیم تو اتاق 1 کم خستگی شوهرم و در آوردم.بهم گفتی که دوس نداری ارزشمو با اینا بسنجم و دوست داشتی بیشتر بگیری اما می بینی عشقم منم دوست نداشتم زیاد بهت فشار بیاد این نشون می ده که جفتمون عاشق همیم و واسه هم ارزش قائلیم.بعدم که شام خونه ی ما بودیم خیلی خوب بود ساده و صمیمی. منتظر بودیم بابا بیاد و سرویس و ببینه بعد با هم ببریم عشقمو برسونیم و سرویسم ببریم که امن تر باشه.رسیدیم کلی مادر جونم و بغل کردم و بوسیدم خیلی دوسشون دارم.واقعا واسه من مادرن نه مادر شوهر.خب این بود خاطره ی خرید سرویس طلای جوجو و پیشی.خدا رو شکر که مادر جون هم خوششون اومد.دوست دارم مرد من هستی من زندگیمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ

                       

۲ تا خل و چل تو سرما تو پارک

مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ خب خب خب بازم 1روز قشنگ و به یاد موندنی دیگه از جوجو و عشقش پیشیش.آآآآآاااخخخخخخخ عشقم بذار قبل از اینکه شروع به نوشتن کنم بهت بگم چقدر عاشقتم چقدر سر سپردتم.تو که همیشه با منی کنارمی، نگهبانمی، تو همه ی لحظه ها مراقبمی ممنونم زندگیم.منم تا جون دارم و نفس دارم تو همه ی شرایط کنارت می مونم بی نظیر من عشق شاد و سر زنده ی من انشالله همیشه خنده رو لبات ببینم و به قول خودت خوش ندارم دلخور ببینمت دااااش.

خب خب خب امروز صبح جوجو نوبت دوتور داشت واسه آهنش که دیگه فک کنم از موقع آزمایش تا حالا اون 2 تا هم تموم شده بود.صبح پا شدم با بابا رفتم دکتر عشقمم صبح زود پا شد باهام اومد البته جدا اومدا من فکر کردم اول می ره مدارکشو تحویل می ده بعد میاد اونم فکر کرد من کارم زود تموم می شه و با هم می ریم.کارم تو مطب خیلی طول نکشید دکتر گفت دختر تو که اصلا آهن نداری خلاصه 2 تا قرص نوشت که ماشالله از صدقه سر این دولت خجسته تخم جفتشو ملخ تو دارو خونه ها خورده بود.به نتیجه ای که نرسیدیم حالا قرار بابا هم چند جا بره پیدا نشد 1 کاری می کنیم دیگهههههههه. رفتیم شاه چراغ الهی من قربونش برم امروز خیلی کوک و رو فرم بود خدا رو شکر انشالله همیشه لبات خندون باشه گل من.گل بی عمر گل من زندگیم.رفتیم شاه چراغ و کلی دعا کردیم.تو راهم کلی خندیدیم پیشی یادته به آقای مملکت بد گفتی منم گفتم نگو اینجاها تعصبین گفتی دیرین دین روشون من گفتم انقدر می زنن که فرصت نکنی بکشی پایین.خلاصه برگشتیم و من و روونه بیم کردی مرد من و خودتم رفتی مدارک اعتیادتو بدی منظورم عدم اعتیاداا جیگمل من فرشتست.امروزم که روز اول خونریزی بود و درد ولم نمی کرد.قرار بود مامان 1 کم کوکو سبزی درست کنه و عصر پیشیم بره بگیره و بیاد دنبالم تا با هم بریم تو پارک بشینیم یاد قدیما بخوریم.الهی بگردم از ساعت 4 زده بودی بیرونو واسه انگشت نگاری و اینا قضیه بچه و خانوم و جر و داوطلبینم بماند.خلاصه اومد دنبالم.آخه می بینیند پیشی منو صبح مثلا بهش گفتم لباس گرم بپوش عصرم با همون لباس اومد.حالا شانس فرخنده ی ما همین امشب هوا سرد شده بود اساسی و تازه الانم داره بارون میاد(به قول پیشی اگه ما 15 مردادم می رفتیم بارون می اومد).رفتیم تو پارک پیشیم می گفت فقط 4 تا سگن و ماااااا نمی دونید چقد از دستش خندیدم خدا سایشو بالاسرم نگه داره همیشه سالم و سلامت.رفتیم زیر 1 درخت نشستیم پیشی زیلو رو انداخت رو خودش منم چادر خلاصه می لرزیدیم و ساندویچ می خوردیم خداییش خوش گذشتااااا.امان از دست پیشیم اما قربونت برم دیگه به خدا اونجوری نگو ازت خواهش می کنم باشههههه.وای خدایا هی می گفت اجازه هست آروغ بزنم اییییییی منم بدم میومد گفتم نخیرم اونم می گفت نمی شه که همه حالش به این که بعد غذا این و بندازی شرق اونو غرب 1 متکا بذاری نه کوتا نه بلند تکیه بدی و ... ای جانم بعد اومدیم ساندویچ بگیرم گفت خودم می گریم 1 خیار شور گنده گذاشت توش گفت من خیار شور خیلی دوس دارم ای جانم با 1 لحن مموش گفت قربونش برم من.خلاصه خدا دید هرچی باد می فرسته ما دو تا به خل و چلیمون ادامه می دیم بارون رو نم نم فرستاد باز خوبه قربونش برم نم نم بود.ما هم دیگه زود بساط و جمع کردیم و راه افتادیم.خدا کنه پیشیم سرما نخوره فداش بشم .تو راهم که داشتیم پیاده می اومدیم کلی خندیدیم کلی تیکه انداخت کوچه بازاری، تریپ وثوقی آخخخخخ می میرم واست همه کس من هی می گفتم پیشی باز ضایع می شیماااااا اونم می گفت تو که نداری به ... من . خلاصه 1 لحظه از دستش ریسه رفتم اما نمی دونم سر چی بود هر چی فکر می کنم یادم نمیاد از بس که این شیطونک تیکه می نداخت (آها قضیه ی لباس واسه شومبولم بود ببافم سردش نشه اونم می گفت کوچیک باشه می شه سر همی بزرگ شه می شه کلاه واسش).خدا هم که قربونش برم داشت هی ازون بالا ازمون عکس مینداخت.خلاصه رسیدیم خونه و 1 کم نشست پیشم و 1کمم تو اتاق حال کردیم.داشت با رون می اومد هر چی بهش گفتم بمون گوش نمی داد که. دور تو بگردم من که این همه فکر بابایی که نرسوننت چون خسته هستن.خلاصه تو اون بارون دوییدی و رفتی تا رفتی به خدا خواستم گریه کنم با هر قطره ی بارون خواستم گریه کنم که تو با 1 لا پیرن تو بارون بودی.خدا رو شکر که در عرض 10 مین رسیدی خونه عشقم.خب اینم 1 خاطره ی دیگه از 1 روز قشنگ دیگه باپیشی من.مادر جونمم که خدا رو شکر رفتن خونه با مادر. عمر من 1 روز کنار تو نبودن برام سخت اما ناراحت کننده نیست چون کنار مادر جون اینایی عشق من.

با تمام وجود دوست دارم و عاشقتم وااااااااااااااای فردا باز رژیم در مانییییییییییی. خدایا خوشبختی شادی و خنده ی ما رو پایدار و ابدی کن آمین یا رب العالمین