تولد تولد تولدت مبارک
هوراااااااااااااااااااااا بزن دسست قشنگه رو
امروز صبح از عسلویه به افتخار تولد عشقم اومدم پیشش
یعنی این راننده که باهاش اومدم دهنمون رو آسفالت کردا همش با سرعت 80 تا 85 میومد خدا بگم چکارش کنه بدنم کوفته شد حسابی
اما در عوض ظهر تو بغل جوجو خانومی خواب که نه اما استراحت کردم البته یکم خوابیدما نه اینکه همش بیدار بودم همون کلی خستگیم رو کم کرد. اصلا مگه میشه تو بغل تو بخوام خسته پاشم؟ مگه میشه جوجو سرش رو بذاره رو بازوم و آروم نگیرم؟ هر کی تو رو ببینه میگه چه جوجوی مظلوم و آرومی داری نمیدونن تو رختخواب چه آتیش پاره ای هستی و پدرم رو در میاری
امروز افتادم به جونتا تلافی روزای دور بودن رو در آوردم
ببینی منم بلدما خوبم بلدم. بعدشم مثلا از خواب پاشدیم و به یاد قبلنا به یاد روز اولی که بهت گفتم انتخابت کردم واس زندگیم به یاد روزی که تو سرما با پتو میومدیم به یاد روزی که با علی و زهرا اومدیم و به یاد همه خاطرات گذشته بازم رفتیم دروازه قرآن. چقدر مسافر اومده بودا اوووووووف
چقدر خندیدیم کلی اذیتت کردم و گفتم چند تا دختر اومدن نظر دادن جوجوت نمیاد وبلاگ میخوای ما جوجوت شیم؟ کلی حرف زدیم بازم کل کل های همیشگی. من از هتل کنار دروازه قرآن بگم تو شاخ در بیاری .چند تا عکسم گرفتیم بعدشم رفتیم شام تولدت رو تو هفت خان خوردیم. طبق عادت همه ایرانی ها آخرش هم حساب کردیم این بابا چقدر درآمد در ماه داره
. کیک تولدت هم خوشمزه بودا اما هنوز سفت میپزی جوجو.
یه روز فوق العاده در کنار جوجوم که یه برگ دیگه به خاطرات شیرین زندگیمون اضافه کرد.