کسی خونه نیست

امروز مرخصیم تموم میشه و فردا صبح راهی عسلویه هستم.

با جوجو رفتم جوجو رو برسونم خونه شون اما کسی خونه نبود زنگ زدیم گفتن ما تازه رفتیم بیرون. تصمیم گرفتیم برگردیم خونه ما تا پدر جون مادر جون بیان اونجا دنبال جوجو.

اما وقتی خونه جوجو بودیم یه خونه خالی و یه جوجوی شیطون و یه پیشی فرصت طلب و بله دیگه ...

کارمون که تموم شد برگشتیم خونه ما و الانم کنار هم نشستیم و به هم نگاه می کنیم و نگاه شیطنت آمیز جوجو بهم ادامه دارد.

جوجوی من دوستت دارممممممممممممممممممممممممممم

منم دوست دارم (جوجو)

مممممممممممممممممممممممممممممممماچ

خلاصه به طرز شگرفی امید از نا امیدی رویید.

قبلشم رفتیم روپوش خریدیما روپوشی که دیروز هم خریدیم اما تو پارک یا جای دیگه گمش کردیم گندش رو هم در نیاوردیم  چون سرمون لب باغچه بود.

تولدت مبارک

تولد تولد تولدت مبارک

هوراااااااااااااااااااااا بزن دسست قشنگه رو

امروز صبح از عسلویه به افتخار تولد عشقم اومدم پیشش

یعنی این راننده که باهاش اومدم دهنمون رو آسفالت کردا همش با سرعت 80 تا 85 میومد خدا بگم چکارش کنه بدنم کوفته شد حسابی

اما در عوض ظهر تو بغل جوجو خانومی خواب که نه اما استراحت کردم البته یکم خوابیدما نه اینکه همش بیدار بودم همون کلی خستگیم رو کم کرد. اصلا مگه میشه تو بغل تو بخوام خسته پاشم؟ مگه میشه جوجو سرش رو بذاره رو بازوم و آروم نگیرم؟  هر کی تو رو ببینه میگه چه جوجوی مظلوم و آرومی داری نمیدونن تو رختخواب چه آتیش پاره ای هستی و پدرم رو در میاری  امروز افتادم به جونتا تلافی روزای دور بودن رو در آوردم ببینی منم بلدما خوبم بلدم.  بعدشم مثلا از خواب پاشدیم و به یاد قبلنا به یاد روز اولی که بهت گفتم انتخابت کردم واس زندگیم به یاد روزی که تو سرما با پتو میومدیم به یاد روزی که با علی و زهرا اومدیم و به یاد همه خاطرات گذشته بازم رفتیم دروازه قرآن. چقدر مسافر اومده بودا اوووووووف

چقدر خندیدیم کلی اذیتت کردم و گفتم چند تا دختر اومدن نظر دادن جوجوت نمیاد وبلاگ میخوای ما جوجوت شیم؟  کلی حرف زدیم  بازم کل کل های همیشگی. من از هتل کنار دروازه قرآن بگم تو شاخ در بیاری .چند تا عکسم گرفتیم بعدشم رفتیم شام تولدت رو تو هفت خان خوردیم. طبق عادت همه ایرانی ها آخرش هم حساب کردیم این بابا چقدر درآمد در ماه داره .  کیک تولدت هم خوشمزه بودا اما هنوز سفت میپزی جوجو.

یه روز فوق العاده در کنار جوجوم که یه برگ دیگه به خاطرات شیرین زندگیمون اضافه کرد.


دلنوشته

همه روزه هات قبول باشه جوجوی من.

امروز باهم رفتیم شاهچراغ خسته وتشنه بودی.

بعدش چه بال کبابی زدیم خیلی زیاد بود مادرجونم که باید بخوری رو ول نمیکرد.

خیلی خوردم عشقم. خوشحالم که به دلم نموند. بعدشم که مثلا رفتی حموم لباسای من رو بشوری جوجو نیست مارمولکه

خیلی دوست دارم خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی

اسم تو هر اسمی که هست

مثل غزل چه عاشقانه است

پر وسوسه مثل سفر

مثل غربت صادقانه است.

باور کن همیشه باور کن که من به عشق صادقم.

باور کن حرف منو باور کن که من همیشه عاشقم.

هویجوری

جوجو تو راهه ... داره میاد خونه مون

خسته نباشی عشقم... واقعا خسته نباشی خانومی ... سرکار میری روزه هستی و خسته و تشنه و گرسنه میای خونه.

ممنونم که جواب سوالام رو دادی. امیدوارم همیشه پیابند و معتقد به جواب هات باشی.

دوس دارم زندگی کنم

7 سال برای درس از خونه دور بودم فقط چند روز میومدم و میرفتم

5 روز 4 روز 3 - 2- 1 روزهای باقی مانده رو می شمردم و دوباره از خونه دور میشدم.

درسم تموم شد خیلی خوشحال بودم که دیگه همیشه پیش خانواده ام هستم تو هم جز خانواده ام هستی.

نمیدونم چرا روزگار اینجوریه.

فقط دو ماه پیش خانواده بودم الان واسه کار بازم از خانواده دورم بازم شمارش روز های مرخصیم و بازم جاده و سفر و دوری و ...

دلم می خواد پیش خانواده ام باشم.

پیش مادری که موقع فارغ التحصیلیم خوشحال بود که دیگه پیششم  همون مادریکه وقتی برای اولین بار رفتم راه دور واسه تحصیل بیمار شد ولی هیچی بهم نگفت همونی که زندگیش رو وقف موفقیت من کرد جوونیش رو گذاشت پای من. دلم می خواد جبران کنم.

پیش تو باشم. تو که همیشه ذوق داشتی درسم تموم شه دوری ها هم تموم شه. دیگه پیش هم باشیم.

روزگار چکار می کنی؟ تازه حالا باید دعا دعا کنیم که کارم فقط در نزدیکی شهرم باشه.

الان من زندگی نمی کنم فقط زنده هستم خودم اینجا ذهنم پیش شما ها.

یه زمانی جوجو چقدر شوق اینجا رو داشت 

شایدم واقعا اینجا دیگه جایی واسه حرف زدن نباشه ها حرفا خیلی خصوصی شده باشه و البته خاطرات هم تکراری.

باغ خیلی خوش گذشت فقط یه اسم ازش بیارم فردای روزگار یکم یادمون بیفته

و اما حکایت این سه روز

یکشنبه اومدم شیراز تولدم هم بود. واسه تولدم یه کیک خوشمره درست کردی آوردی خونه. همه می گفتن خیلی خوشمزه شده  کادو تولدم رو هم ظهر بهم دادی. 

عصر هم که رفتیم دکتر تو  راه از ماجراهای سواری که باهاش اومدم شیراز برات می گفتم

بعدم رفتیم خونه شما و مادرجون پدر جون رو دیدم.

دیروز هم که ناهار خونه ما بودی و رفتیم شلوار خریدیم واسه من جواب آزمایش من رو هم گرفتیم که خیلی خوشایند نبود لب مرز رسیده امیدوارم کمتر نشه.

امروزم که باز باهم رفتیم بیرون اول رفتیم دکتر بعدم رفتیم سکه خریدیم کلی ذوق می کنی ها آخرشم که رفتیم سرای مشیر و کلی چیزای قشنگ قشنگ دیدیم و یه حلقه نقره واسه من خریدیم تا حلقه اصلی رو سرکار نذارم دستم آسیب ببینه.

وقتی هم رفتیم خونه همه چیز تو کیف شما بود، شکلات و اب نبات کیف پول و سکه پول خرد و تقویم و دفترچه و کلی خرت و پرت دیگه همه چیز بود الی کلیــــــــــــــــــــــد و پشت در موندیم تا پدر جون اینا بیان یعنی جوجوی من کلی سر به هواستا

حالا همه این ها رو نوشتم ولی همش بهونه بود واسه یه چیز

اگه گفتی چی؟

حدس بزن

بگم ؟

نگم؟

افسوس که این مزرعه ها آب گرفته .....دهقان مصیبت زده را خواب گرفته

آخیش


واپسین ساعت های سال 90

سلام جوجوی من

الان حسابی سرت شلوغه ها

یادته گفتم الان که به هم رسیدیم دیگه این ورا پیدات نمیشه؟

گفتی نه من همیشه میاد ارسال میذارم بعدا میشه کلی خاطره؟

گفتم نمیای عزیزم. حالا دیدی خیلی کم میای و سر میزنی؟ دیدی چقدر خوب میشناسمت عزیزم؟

اینبار بهت نمیگم ارسال گذاشتم ببینم خودت کی می فهمی

امروز عصر رفتیم سر خاک آقاجون براش سبزه بردیم سنگ مزارش رو خوب شستیم 4 تا گلدون گل از گلهایی که خود آقاجون کاشته بود رو بردیم کاشتیمش تو گلدون بالای مزارش.

هنوز هم بعضی وقتا دنبالش می گردیم.

امروز مادر خونه ما بود خواستم بگم پس آقاجون کجاست یهو حرفم رو خوردم.

امیدوارم سال 91 برات سال خوب و سرشار از موفقیت باشه عشق من.