حرف های امروز کاردرمان

امروز پسرمون رو تنهایی بردم کاردرمانی

مامانش دیشب خونه نبود. رفته بودن خونه مامانش . چون صبح می خواستن برن مثلا کار خواهرش رو انجام بدن. ماشین مامان رو برداشته وقته تو پارک ممنوع پارک کرده. دو تایی پیاده شدن رفتن بانک. برگشتن دیدن جرثقیل ماشین رو برده پارکینگ.

منم سرکار بودم سرم شلوغ بود. بهم زنگ زده گفتم برو پلیس +۱۰ کارای ترخیص رو انجام بده با مامانت باید بری صاحب ماشین باید باشه.

بعد از اینکه تعطیل شدم هم نرفتم اونجا اعصاب بحث و کل کل نداشتم.

عصر رفتم دنبال پسرم ببرم کاردرمانی که مامانش گفت حوصله ندارم نمیام. تنهایی رفتیم.

کاردرمان بعد از کار گفت که امروز پسر خیلی مضطرب بود تو خونه بحث شده؟ گفتم من اصلا دیشب تا الان پیششون نبودم اما ماجرا رو تعریف کردم و گفتم احتمالا بحث و جدل بوده. آخه خواهر احمق و غیر منطقی داره.

خیلی نگران شدم. گفت جو خونه باید حسابی آروم باشه . چند جلسه است کاردرمانی خوب پیش نمیره لجبازی می کنه بهانه میگیره. تو جمع میومد بازم نمیاد.عقب رفت داشتیم.

فقط سکوت کردم. 

از طرفی رفتار های مامانش کلافه ام کرده از طرفی حرف های کادر درمان به آرامش وادارم می کنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
_ دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 05:55 ب.ظ

این بچه خانواده میخواد شما فقط خودتون رو می‌بینید رابطه شما فقط شده خودخواهی چه شما و چه طرف مقابل این بچه گناهش شده به دنیا اومدن توسط شما تموم کنید این مسخره بازیا رو حتی شده بخاطر اون طفل معصوم یکم کوتاه بیاید و یه فضای مناسب بسازید هم واسه خودتون هم واسه اون بچه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد