این سه هفته

تو این مدت اتفاق زیاد افتاد.

یه روز سرکار بودم خانومم پیام داد نسیم (دوست صمیمیش) حالش بده و از نظر روحی دوست داره حرف بزنه. ظهر بعد از اینکه پسرمون رو گذاشتم مهدکودک از اون طرف میرم پیش نسیم .

گفتم اکی. امروز خونه خواهرش بودن .

ساعت ۲.۵ باید پسرمون رو بذاره مهد. ساعت ۱ بود بهش زنگ زدم یه کاری باهاش داشتم حس کردم خونه نیست. گفتم کجایی خونه خواهرت نیستی ؟ گفت نه پیش نسیم هستم. گفتم چرا اصلا صدا نمیاد؟

گفت زشته جلو نسیم میخوای گوشی رو بدم بهش؟ گفتم آره. گفت زشته دست بردار. گفتم اکی پس از بچه اش یه عکس بگیر دو نفری با هم بفرست گفت باشه. الان نسیم تنهاست بچه اش خونه مامانشه .

گفتم اکی.

باور نکردم فهمیدم دورغ میگه. ولی ادامه ندادم.

نیم ساعت بعد یه عکس با بچه نسیم فرستاد.

منم در جوابش دو تا استیکر نیشخند زدم. 

گفت چیه؟

گفتم باورم نشد.

گفت چی

گفتم که اون لحظه پیش نسیم بودی.

چیزی نگفت.

عصر رفتم خونه خواهرش. گفتم ثابت کن پیش نسیم بودی من باور نکردم. گفت چطوری. گفتم تماس هات رو نشون بده خب نسیم باید زنگ زده باشه بهت .

دیدم تمام آرشیو تماس هاش رو پاک کرده.

گفتم باور نمیکنم ولی قبلا بهت گفتم . راه خروج  باز هست می تونی جدا شی من هیچ مشکلی ندارم اما تا وقتی با منی نمی بخشمت بهم دروغ بگی و خیانت کنی.

فقط میدونم با نسیم نبودی همین.

رفتم دنبال پسرم از مهد کودک بگیرمش ببرم کلاس گفتار درمانی.

زنگ زد گفت کجایی گفتم مهد.

گفت بیا دنبال من کنم میام. خواستم بگم نه  ترافیکه دیر میشه. ولی گفتم باشه میام.

تو راه گفت من دروغ گفتم دنبال نسیم نرفتم.

معلم زیست خصوصی دو سال پیشم بهم زنگ زد گفت میخوام ببینمت. 

معلم زیستش دو سال پیش بهش پیشنهاد رابطه داده بود ( با معلم ریاضی و فیزیکش فرق داره) اما همسرم بلاکش کرده بود.

گفتم تو که بلاکش کرده بودی. گفت آره با یه شماره دیگه پیام داد. زنگ زد. گفتم خب تو چرا خواستی بری؟ گفت بهم گفته من اونی نیستم که فکر می‌کنی و بهت علاقه دارم . گفتم گوه خوره مگه نمیدونه تو متاهلی؟

گفت چرا

گفتم تو چرا داشتی می رفتی؟ گفت می‌رفتم بهش حالی کنم .....

تو دلم گفتم برای حالی کردن تلفنی میشد .

ادامه ندادم. ولی نرفته بود ببیننش تو راه رفتن کن بهش زنگ زدم اونم کنسل کرده رفته پیش نسیم از دخترش عکس گرفته.

همسرم بی بی فیس هست دهه شصتی هست اما به اوایل هفتاد میخوره

امروز اومده میگه میخوام برم سنم رو کم کنم. میگن چطوری؟ میگه یکی هست شناسنامه رو دستکاری می‌کنه.

میگم خب چرا چه فایده داره؟  اون طرف سنش از تو کمتره؟

نظرات 3 + ارسال نظر
ملیحه یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:54 ب.ظ

سلام دوست عزیز
ای بابا از دست خانمتوننه داشته بمونه نه داشته بره
خداروشکر که طاقت وتحملتون زیاد شده و عکس العملتون توی مواجه با مسائلی که پیش میاد خنثی هست

یه بنده خدا دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:32 ب.ظ http://www.drparsa.blogsky.com

چقدر صبر ستودنی داری
من که از عشق خستم

گلپونه سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:03 ق.ظ

بنظرم رهاش کن بره خودتو اون بچه رو خسته نکن.اصلا این خانم از نظر عقلی رشد نداشته.مطمئن باش برا بچه ات هم بهتره.سعی نکن دلرحم هم باشی اینجور آدما ته تهش طلبکارن همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد