من و تو هر دو عاشق حالا به هم رسیدیم

مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ سلام سلام سلام

الهی من فدات بشم عزیز دلم پیشی من به خدا خودتم می دونی که چقد دوست دارم بیام و تک تک لحظه های قشنگ با تو بودن و ثبت کنم همه کسم اما چند تا مسئله هست یکی اینکه جوجو خیلی جیک جیکو و ریزه میزه  گو اگه مثل پیشیش کم گوی و گزیده گوی بود که خوب بود قربونش برم.1 دیگه اینکه می دونی خیلی درگیریم و همین با جیک جیکو بودن جوجو جور در میاد خففف.اووووووووووو کلی اتفاقات افتاده تو این مدت پیشیم رسما پرسنل شرکت گاز شد کارش جور شد. خدا رو شکر که تا تاریخ 5 فروردین پیشم شیراز بود و دوریا کمتر بود.از 6 هم رفت شهر عشقمون و رویاهامون رفت که 1 آشیونه گرم واسمون جور کنه و جوجو شو ببره انشالله.این مدت خیلی کارا تو هم و فشرده بود جوجو هم که قوز بالا قوز 1 ویروس افتاده بود تو جونش و خیلی بد رقم سرما خورده بود که هنوز که هنوز هم گیرش همممممم خدا کنه واسه عروسی دیگه خوب بشم همممم.

بله دیگه در تاریخ 26/12/1392 جوجو و پیشی رسما زن و شوهر شدن و نامزدی که تو تاریخ 7/2/1390 گرفته بودن و رسمی کردن. کلللللللللللللللللللللللللللللللل وای بالاخره انتظارمون تموم شد دیگه مال هم شدیم هوراااااااااااااا.قبلش جوجو خیلی استرس داشت همش فکر می کرد از پدر مادرش داره جدا می شه و نکنه پیشیش عوض شه. می دونم این نگرانیا واسه تو هم بود قربونت برم من اما الان که فکر می کنه و می بینه پیشیش عوض شده اما بهتر شده خدایا شکرت من خیلی خوشبختم که با 1 فرشته ازدواج کردم انشالله که سالیان سال عشقمون روز به روز بیشتر بشه و خدا واسه هم نگهمون داره و گوگولیای خوشکل مشکل بده بهمون واییییییی سرمای صفا سیتی و ....تازه بعد از عقدمون بدو بدو رفتیم واسه سفره عقد!!!!! که چند تا نمونه ببینیم . عمه ی پیشیم زحمت کشیده بودن و بعد از شام همه رو به صرف شیرینی و میوه دعوت کردن که جوونا 1 کم بزنن برقصن و شاد باشن آخه واسه عقد فقط بزرگا بودن خلاصه اون شب گذشت چقدر حس خوبی داشتم.اینکه دیگه شوهرم هستی و نگاهت نگاه خریدار 1 همسر به زنش و عاشقانه دوست داشتم واست دلبری کنم.فردای اون روز فک کنم خونه ی ما بودیم و دیگه مجوز داشتیم تو تخت مامان اینا بخوابیم چقدر خوب بود و بقیشم که دیگه دیرین دین البته فدای پیشیم بشم به عرف و نظر پدر و مادرم احترام گذاشت و منم واقعا ازت متشکرم عزیزترینممممممممممممممممماچ.وای تک تک لحظه های با تو بودن شیرین و خاطره انگیز تا الان کلی اتفاق افتاده.تو مدت عید که هی می رفتیم عید دیدنی و کارت می دادیم و سارینا هم اومده بود و مسائل مربوط به خودش.اوووو آقا آقا یادم رفت بگم تازه کلی هم واسم عیدی آوردن خانواده شوهرم الهی من فدات شم تازه دلتونم بسوزه 1 خواهر شوهر دارم خیلی با سلیقست و سفره هفت سینم و یا سلیقه و حوصله درست کرد.دیگه مرخ و ماهی و آجیل و شیرینی و شکلات و لباس و کیف و سکه  وووووو چیزای دیگه که واسم خیلی ارزش داشتن اینم عکساش


. خلاصه تو این مدت اتفاق زیاد افتاد پیشیم هی می رفت می اومد این دل منم که تو جاده ی صفا سیتی در رفت و آمد بود دیگه.حالا قضیه ی توزیع کارت و آدرس دادن جوجو هم حکایتی داره که حتما می نویسم.امروزم که اینو می نویسم پیشیم کنارم نیست و صفا شهر و دلم خیلی هواشو کرده و الانم سر 1 قضیه ناراحت شده که باید برم بش بزنگم و نذارم هیچ چیز تو دل هم بمونه و بخواد رو عشقمون اثر بذاره همه کسم.عاشقتممممممممممممممممممممممممماچ