این هفتاد روز

بعد از مشخص شدن ارتباطش با بابک یا همون احسان با یه وکیل صحبت کردم. از نظر قانونی همه موارد رو متوجه شدم. با داداش هاش صحبت کردم.

اونا واقعا نمی دونستن چی بگن.

بهشون گفتم نمیخوام آبروریزی کنم فقط میخواد آرامش داشته باشم.

بعد با خودش صحبت کردم. اون می‌گفت هیچی بین ما درست نمیشه و دنبال جدایی بود.

منم بهش گفتم فکر کردی کی هستی که من بخوام باهات زندگی کنم؟ بعد از این همه رفتار های شرم آور فکر می کنی من التماس می کنم بمونی؟ تو امروز درخواست طلاق بدی من فردا با خونم رضایت نامه رو امضا می کنم.

هنوز چهلم مادرش نرسیده بود. گفت میخوام تا سال صبر کنم. گفتم نگران آبرو ریزی نباش . من اگه صبر کردم و این زندگی رو تحمل می کنم فقط پسرمون هست. اون که گناهی نداره. 

بهش گفتم بی شعور چرا نمی فهمی  پسرمون بخاطر اوتیسم بیشتر از بقیه به توجه نیاز داره. چرا از این وضعیت سو استفاده میکنی؟ 

برو پیش روانپزشکت و شرایط رو بهش بگو . یه مدت بخاطر پسرمون دست از این رفتار هات بردار.

با برادرش که صحبت کردم حس می کردم حرف زدن چقدر براش سخته.

بهش گفتم من از شما ها بدی ندیدم گله ای ندارم. دنبال راهکارم. 

برادرش گفت دارویی که اون مصرف می‌کنه برای بیماران دو شخصیتی هست. اون دارو سازه. 

من با یه بیمار دوشخصیتی زندگی می کنم. اما الان بخاطر مصرف دارو ها شرایطش بهتره. اما در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمیکنه . ما اصلا به درد هم نمی‌خوریم . یه مدت ناچاریم با هم زندگی کنم . بهش پیشنهاد دادم بهتره این مدت رفتار خوب داشته باشی تا رفتار خوب ببینی. 

البته بعد از گذشت این مدت رفتار سرد و طلبکارانه ازش می بینم.

چند بار باهاش مخالفت کردم و جلوی رفتارش رو گرفتم.

بهش گفتم متوجه باش با برده یا معشوقه ات حرف نمیزنی . ما فقط در شناسنامه زن و شوهریم. اونم موقت.

من هیچ تلاشی برای بهتر شدن رابطه نخواهم کرد. من هر کاری می تونستم کردم از این به بعد لزومی نمی بینم برای حفظ یه آدمی که ارزشی واسم نداره تلاش کنم.

از طرفی اونم مجبوره با من زندگی کنه . منافعش در خطر افتاده. زمان عروسی مون ۱۰سال قبل خانواده اش اعلام کردن که یه آپارتمان به ما هدیه میدن. البته فقط اعلام شد چیزی هدیه نشد. منم پیگیر نبودم خودم میخواستم خونه بخرم . قبل از فوت مادرش وصیت کرد که هدیه ازدواج رو باید بهش بپردازید بعد ارث رو تقسیم کنید. البته دو تا شرط گذاشت. اولی مالی بود که تا سقف ۶۰۰ میلیون بود که واقعا با این پول خونه نمیشه خرید فقط میشه تو منطقه ما یه آپارتمان رهن کرد. دوم اینه سر خونه زندگیش بمونه و جدا نشه.

اون پذیرفت که معادل ۶۰۰ میلیون از املاک ارثیه سهم ببره و مجبور شده در ظاهر با من زندگی کنه. اما احتمالا پس از انحصار وراثت و گرفتن اموالش درخواست جدایی میده.

البته منم بهش گفتم من هیچی نمیگم تو برو زودتر به سهم و ملکت برس من دوست ندارم خیلی قضیه رو کش دار کنیم.

الانم هنوز درگیر انحصار وراثت هستن. فقط تو این مدت خیلی کم به پسرمون رسیدگی کرده کلا سرش تو گوشیش هست روزی چند ساعت .

واقعا پسرمون رو به خدا می سپارم و مربی هاش. 

حالا شرایط خودم رو بگم. از نظر روحی اکی هستم. دیگه برام ارزشی نداره که چکار می کنه و با کی پیام بازی می کنه. گوشیش رو هم چک نمی کنم. یکم ام اس اذیتم می کنه گرمای هوا علائمم رو زیاد می‌کنه امیدوارم زود گرما تموم بشه. البته حجم کارم خیلی زیاد شده و استرسش هم طبیعتاً بالا رفته. توکل به خدا امیدوارم خدا سلامتی رو ازم نگیره