ازم خواسته پیام ندم.

مینا ازم خواسته پیام ندم

عجیب در برابرش خلا سلاحم 

منم نت رو خاموش می کنم پیام میدم. بعد پاکش می کنم و نت رو روشن می کنم. اینجوری حداقل تو خیال خودم باهاش حرف زدم.

این مدتی که تو باهام اینجوری برخورد کردی و احساسی بهم نداشتی خیلی ها سعی کردن بهم نزدیک شن چه دنیای مجازی چه واقعی. هر چند نمی دونستن بین ما چی هست اما همیشه بودن کسانی که چراغ سبز نشون میدادن. به هیچ کس اجازه ندادم بهم نزدیک شه به قلبم راهش ندادم. بقول مینا من خلأ احساسی دارم ولی هیچ کس نتونست بیاد تو قلبم . ولی مینا. لامصب اومد قلبم  رو زیر و رو کرد بدون اینکه اختیاری داشته باشم. 

فک کنم وارد یه حمله جدید ام اس شدم. سه روزه پای چپم بی حس شده و ضعف داره. سه روزه مینا ازم خواسته پیام ندم.







آخرین چت با مینا شاید

دیشب با مینا چت کردم
کلی حرف زدیم کلی حالم خوب شد
دروغ نمیگم دوست دارم خیلی هم دوسش دارم.
اما با این همه ظلمی که بهش کردم فقط می خوام حلالم کنه
بهش گفتم تو قلبم همیشه نگهش می دارم
اون می گفت نباید با هم چت کنیم 
خیلی درد داشت خیلی
نمی تونست ببخشتم.
خیلی پخته شده بود 
مثل همیشه جذاب و دیدنی
می دونم من مسئول یه خانواده هستم. مخصوصا پسرم که حامی جز ما ندارن. حالا زنم که کلا بی احساسیم به هم .
اما اگه مجرد هم بودم روی رفتن به سمت مینا رو نداشتم.
من سالم بودم تنهاش گذاشتم الان که بیمارم بعد ۱۱ سال برم چی بگم.
مینا رو تو قلبم نگه می دارم بیشتر از همیشه بهش عشق دارم و براش آرزوی خوشبختی دارم.
باهاش چت می کردم حسم رو می فهمید.
بهم گفت گند زدگی به زندگی جفتمون. 
خدایا کمکم کن حالم خوب شه  خیلی داغونم خیلی
ازم خواست دیگه باهاش چت نکنم .سخت ترین کار دنیاست
اما اون ازم خواسته بهش قول دادم دیگه پیام ندم بهش.

چی تو فکرت میگذره

وقتی هایی که بحث کردیم قشنگ تنفرت رو از من اعلام کردی و منم آخرین بار بهت گفتم حالم ازت به هم می خوره.

به نظرم اگه الانم زندگیمون در ظاهر آرومه اما اون احساس ها نسبت به هم وجود داره. حداقل در من وجود داره.

شاید تو زندگی چند وقته بحث نداریم شرایط زندگی در ظاهر نرماله اما علاقه ای هم در کار نیست. رابطه مون خالی از احساس هست به طرز واضحی.

تو منتظر بیماری مادرتی  و نمی خوای سومین طلاق خانواده و در واقع چهارمین طلاقش رو رقم بزنی. می دونی مامانت دق می کنه. دخترش دوبار و پسرش یکبار طلاق گرفتن و تو هم آینه دق میشی.

شاید منتظر مرگ مادرتی نمی دونم. چون می دونی مادرت تو رو نمی‌پذیرد  و حق رو به من میده.

چت

امروز دوباره با مینا چت کردم 

مثل همیشه ازش حلالیت طلبیدم.

اینبار اما مثل همیشه نبود.

نگفت  اگه تونستم ببخشم میگم. یا در قبال طلب حلالیت سکوت نکرد. 

گفت حلالت نمی کنم. 

حس کردم پر از خشم و نفرت هست.

ولی حس من بهش خوبه

برای من دو چیز خیلی مهم هست یعنی مهم نرینه.

یکی پسرم و آینده اش

دومی اینکه حلالم کنه










فرصت

دیشب باهاش صحبت کردم دوباره.

بخاطر پسرمون و این شرایطی که الان هست سعی می کنم رابطه رو در ظاهر هم که شده خوب نگه دارم. اونم همین رو میخواد البته.

اما به شدت واضح هست که چیزی بینمون نیست. اون نمیخواد باشه چون می ترسه از عشق و احساسش به پسره کم سه . منم نمیخوام باشم چون پر از کینه و خشم هستم و همین رو کنترل کنم هنر کردم.

بخاطر دروغ های که میگه و گفته. بخاطر احساسی که کشته نمی تونم باهاش دیگه رابطه عاشقانه داشته باشم. و البته نمی خوام هم داشته باشه چون ضربه بزرگی ازش خوردم.

می دونم این رابطه پایدار نمی مونه و پیرامون بزرگ سه قطعا دلیلی واسه کنار هم بودن نداریم.

ترجیح میدم قلبم با مینا بمونه و با خاطراتش زندگی کنم


کنکور هم تموم شد

کنکور تموم شد 

دیگه بهانه کنکور نداریم دیگه بهانه وقت ندارم  ندارم 

یه هفته از کنکور گذشته یه هفته کامل تو خونه خودت بودی اما هیچ کاری نکردی. دست به سیاه و سفید نزدی.

خونه ات از خونه مجردی پسر ها به هم ریخته تره یا سرت تو گوشیت هست یا خوابی یا مثلا کتاب می خونی.

فشار ها رو هم کمتر نشده.

خیلی خسته هستم خیلی

امیدوارم سرت به سنگ بخوره بدجور هم به سنگ بخوره.

زندگی من رو تباه کردی منی که تو این جامعه خراب سالم زندگی کردم. 

حالم ازت به هم می خوره

قول داده بودی کنکور تموم شه با دلت جبران کنی. دلت مستراحه نمیخوام بوش رو حس کنم.












چیزی که درک نمی کنم.

بعد از این همه ماجرا و کشمکش

بعد از اون همه تحمل استرس و فشار و آسیب هایی که بخاطر بیماریم و استرس وحشتناکی که بهم وارد کردی دیدم.

فازت رو نمی فهمم.

میگی میخوام جبران کنم. میگی با دلم جبران می کنم.

اما هر شب و هر شب بازم به  اون میگی دوست دارم و پیامای عاشقانه میدی بهش!

درک نمی کنم مگه میشه یه آدم این همه قشنگ تظاهر کنه؟

هیچ صفتی بهت نسبت نمیدم اما من خر نیستم!

درک نمی کنم چطور می تونی چنین رفتاری داشته باشی!

برای من هم پیش اومد که بهم چنین پیشنهاداتی شد اما تعهد به ازدواجم نذاشت خطا کنم.