کنکور هم تموم شد

کنکور تموم شد 

دیگه بهانه کنکور نداریم دیگه بهانه وقت ندارم  ندارم 

یه هفته از کنکور گذشته یه هفته کامل تو خونه خودت بودی اما هیچ کاری نکردی. دست به سیاه و سفید نزدی.

خونه ات از خونه مجردی پسر ها به هم ریخته تره یا سرت تو گوشیت هست یا خوابی یا مثلا کتاب می خونی.

فشار ها رو هم کمتر نشده.

خیلی خسته هستم خیلی

امیدوارم سرت به سنگ بخوره بدجور هم به سنگ بخوره.

زندگی من رو تباه کردی منی که تو این جامعه خراب سالم زندگی کردم. 

حالم ازت به هم می خوره

قول داده بودی کنکور تموم شه با دلت جبران کنی. دلت مستراحه نمیخوام بوش رو حس کنم.












نظرات 3 + ارسال نظر
صنم جمعه 18 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 02:27 ب.ظ

بعد از کنکور هم که دانشگاه هست @
خانمتون افسردگی داره
هر جفتتون احتیاج به کمک دارید

اما من دیگه احساسی ندارم که بخوام احیاش کنم.
دلش رو انداخت تو مستراح و الانم ذوق داره.
ضمنا چند ماه گفتم بریم پیش مشاوره هر مشاوری که تو بگی . میگه من احسان رو دوست دارم هیچ کس نمی فهمه چی میگم.( احسان معشوقه جدیدشه )

S.N جمعه 18 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 06:46 ب.ظ

خودتون چرا نمیرید پیش مشاور که کمک کنه تکلیفتون مشخص بشه؟!
در ضمن چیزی که من متوجه شدم ضمن این کامنت آخرتون اینه که این خانم به شدت احتیاج به مراجعه به روانشناس داره، چرا که احتمالا اینها نشانه یک نوع اختلال روانی هست و حتی درصورت خاتمه این زندگی و شروع زندگی جدید قطعا همین مشکلات برای اون زندگی هم به وجود میاد.
پس اگر شما دلسوز ایشون هستید کمک کنید به مشاور و روانشناس مراجعه کنند چرا که ایشون احتمالا بیمار تشخیص داده بشن و بیمار هم باید درمان بشه و شما هم به چشم یک فرد بیمار به ایشون نگاه کنید و کمک کنید بهتر بشه و درکنارش بمونید البته اگه براتون مقدور هست و این توانایی رو در خودتون می‌بینید.
درضمن براشون توضیح بدید همون جوری که بدن انسان بیمار میشه و نیاز به درمان داره، روح و روان انسان هم بیمار میشه و نیاز به درمان داره و این اصلا چیز غیرعادی و بدی نیست.
امیدوارم مشکلاتتون حل بشه و بدونید هیچ مشکلی وجود نداره که حل نشه.

از روز اول آشنایی وسواس های فکری عجیب و غریب داشت. من ازش حمایت کردم . دو سه سال پیش روانپزشک و روانشناس رفتیم. قرص مصرف می کنه یه مقطع ولش کرد دوباره به هم ریخت الان ۴ ساله دوباره مصرف می کنه. من خیلی حمایت کردم جواب من این نبود. الانم نمیره می‌ره پیش روان پزشک اما میگه مشکلی ندارم. به هیچ وجه نمی خواد این احساس عاشقانه اش از بین بره
منم دیگه علاقه ای بهش ندارم براش مایه بذارم. میخوام ولش کنم تو منجلابی که واسه خودش ساخته غرق شه. منتظرم پسرم یکم بزرگتر سه الان جدایی خیلی بهش ضربه می زنه.دیگه این رفتارهاش استرسی بهم وارد نمیکنه واقعا دیگه احساسی نمونده بخواد ضربه بخوره

S.N جمعه 18 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 11:48 ب.ظ

خودتون بهتر میدونید چون شما در بطن ماجرایید ولی هر تصمیمی میگیرید سعی کنید با مشورت باشه و کمترین آسیب به پسرتون برسه و یادتون باشه هر دوی شما مسئولید در قبال فرزندتون.
بنده هم اگر پیشنهادی دادم یا حرفی زدم بخاطر این بود که زمینه تخصصی و کاریم در همین حیطه هست و با وبلاگتون توسط یه دوست آشنا شدم و تقریبا وبلاگ رو سر سری تا آخر مطالعه کردم که زمینه هیجانات رو از اوایل رابطه مشاهده کردم و بعد بود که به خودم اجازه دادم اظهار نظر کنم، اون هم برای کمک دوستانه بود. اگر بی ادبی هم شد شما ببخشید.
خدانگهدار.

با تشکر از نظرات شما. من همیشه نظرات مخصوصا اگه کارشناسی باشه رو مد نظر می گیرم.
عمل کردن به این پیشنهادات موافقت دو نفر رو نیاز داره نه یک نفر.
اون الان تو ذهنش خودش رو یه دارو ساز می دونه و یه داروخونه بزرگ تو ذهنش تصور کرده و درامد فوق العاده هم داره. زندگی رو اصلا نفهمیده با همین خیالات داره زندگی می کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد