۲ تا خل و چل تو سرما تو پارک

مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ خب خب خب بازم 1روز قشنگ و به یاد موندنی دیگه از جوجو و عشقش پیشیش.آآآآآاااخخخخخخخ عشقم بذار قبل از اینکه شروع به نوشتن کنم بهت بگم چقدر عاشقتم چقدر سر سپردتم.تو که همیشه با منی کنارمی، نگهبانمی، تو همه ی لحظه ها مراقبمی ممنونم زندگیم.منم تا جون دارم و نفس دارم تو همه ی شرایط کنارت می مونم بی نظیر من عشق شاد و سر زنده ی من انشالله همیشه خنده رو لبات ببینم و به قول خودت خوش ندارم دلخور ببینمت دااااش.

خب خب خب امروز صبح جوجو نوبت دوتور داشت واسه آهنش که دیگه فک کنم از موقع آزمایش تا حالا اون 2 تا هم تموم شده بود.صبح پا شدم با بابا رفتم دکتر عشقمم صبح زود پا شد باهام اومد البته جدا اومدا من فکر کردم اول می ره مدارکشو تحویل می ده بعد میاد اونم فکر کرد من کارم زود تموم می شه و با هم می ریم.کارم تو مطب خیلی طول نکشید دکتر گفت دختر تو که اصلا آهن نداری خلاصه 2 تا قرص نوشت که ماشالله از صدقه سر این دولت خجسته تخم جفتشو ملخ تو دارو خونه ها خورده بود.به نتیجه ای که نرسیدیم حالا قرار بابا هم چند جا بره پیدا نشد 1 کاری می کنیم دیگهههههههه. رفتیم شاه چراغ الهی من قربونش برم امروز خیلی کوک و رو فرم بود خدا رو شکر انشالله همیشه لبات خندون باشه گل من.گل بی عمر گل من زندگیم.رفتیم شاه چراغ و کلی دعا کردیم.تو راهم کلی خندیدیم پیشی یادته به آقای مملکت بد گفتی منم گفتم نگو اینجاها تعصبین گفتی دیرین دین روشون من گفتم انقدر می زنن که فرصت نکنی بکشی پایین.خلاصه برگشتیم و من و روونه بیم کردی مرد من و خودتم رفتی مدارک اعتیادتو بدی منظورم عدم اعتیاداا جیگمل من فرشتست.امروزم که روز اول خونریزی بود و درد ولم نمی کرد.قرار بود مامان 1 کم کوکو سبزی درست کنه و عصر پیشیم بره بگیره و بیاد دنبالم تا با هم بریم تو پارک بشینیم یاد قدیما بخوریم.الهی بگردم از ساعت 4 زده بودی بیرونو واسه انگشت نگاری و اینا قضیه بچه و خانوم و جر و داوطلبینم بماند.خلاصه اومد دنبالم.آخه می بینیند پیشی منو صبح مثلا بهش گفتم لباس گرم بپوش عصرم با همون لباس اومد.حالا شانس فرخنده ی ما همین امشب هوا سرد شده بود اساسی و تازه الانم داره بارون میاد(به قول پیشی اگه ما 15 مردادم می رفتیم بارون می اومد).رفتیم تو پارک پیشیم می گفت فقط 4 تا سگن و ماااااا نمی دونید چقد از دستش خندیدم خدا سایشو بالاسرم نگه داره همیشه سالم و سلامت.رفتیم زیر 1 درخت نشستیم پیشی زیلو رو انداخت رو خودش منم چادر خلاصه می لرزیدیم و ساندویچ می خوردیم خداییش خوش گذشتااااا.امان از دست پیشیم اما قربونت برم دیگه به خدا اونجوری نگو ازت خواهش می کنم باشههههه.وای خدایا هی می گفت اجازه هست آروغ بزنم اییییییی منم بدم میومد گفتم نخیرم اونم می گفت نمی شه که همه حالش به این که بعد غذا این و بندازی شرق اونو غرب 1 متکا بذاری نه کوتا نه بلند تکیه بدی و ... ای جانم بعد اومدیم ساندویچ بگیرم گفت خودم می گریم 1 خیار شور گنده گذاشت توش گفت من خیار شور خیلی دوس دارم ای جانم با 1 لحن مموش گفت قربونش برم من.خلاصه خدا دید هرچی باد می فرسته ما دو تا به خل و چلیمون ادامه می دیم بارون رو نم نم فرستاد باز خوبه قربونش برم نم نم بود.ما هم دیگه زود بساط و جمع کردیم و راه افتادیم.خدا کنه پیشیم سرما نخوره فداش بشم .تو راهم که داشتیم پیاده می اومدیم کلی خندیدیم کلی تیکه انداخت کوچه بازاری، تریپ وثوقی آخخخخخ می میرم واست همه کس من هی می گفتم پیشی باز ضایع می شیماااااا اونم می گفت تو که نداری به ... من . خلاصه 1 لحظه از دستش ریسه رفتم اما نمی دونم سر چی بود هر چی فکر می کنم یادم نمیاد از بس که این شیطونک تیکه می نداخت (آها قضیه ی لباس واسه شومبولم بود ببافم سردش نشه اونم می گفت کوچیک باشه می شه سر همی بزرگ شه می شه کلاه واسش).خدا هم که قربونش برم داشت هی ازون بالا ازمون عکس مینداخت.خلاصه رسیدیم خونه و 1 کم نشست پیشم و 1کمم تو اتاق حال کردیم.داشت با رون می اومد هر چی بهش گفتم بمون گوش نمی داد که. دور تو بگردم من که این همه فکر بابایی که نرسوننت چون خسته هستن.خلاصه تو اون بارون دوییدی و رفتی تا رفتی به خدا خواستم گریه کنم با هر قطره ی بارون خواستم گریه کنم که تو با 1 لا پیرن تو بارون بودی.خدا رو شکر که در عرض 10 مین رسیدی خونه عشقم.خب اینم 1 خاطره ی دیگه از 1 روز قشنگ دیگه باپیشی من.مادر جونمم که خدا رو شکر رفتن خونه با مادر. عمر من 1 روز کنار تو نبودن برام سخت اما ناراحت کننده نیست چون کنار مادر جون اینایی عشق من.

با تمام وجود دوست دارم و عاشقتم وااااااااااااااای فردا باز رژیم در مانییییییییییی. خدایا خوشبختی شادی و خنده ی ما رو پایدار و ابدی کن آمین یا رب العالمین  

   

بده جلو اون سینه رو

مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممماچ آخ جون خدایا شکرت پیشیم بعد 24 روز دوری داره باز برمی گرده تو بغلم.دلم واسش 1 ذره شده.امروز می خواد تا رسید بیاد خونمون هورااااااااااااااااااااااا اولین ظهر رسیدن خستگیاشو می ریزه تو بغل خودم و آروم می گیره فداش شم.صبح من رفتم آزمایشگاه نمی خوام تو وبمون از مریضی و ناخوشی بگم لحظه لحظه ی زندگی ما پر از شادی و خوشی.ظهر مامان واسه داماد گلش میگو درست کرد.حدود ساعت 1 اینا بود که دیگه رسید پیشی من.دوییدم با خنده در و روش باز کردم قامت رعناش و دیدم و پریدم بغلش و کلی بوسیدمش.دوس داشتم از شوق گریه کنم.این سری هم مثل سری های قبل واسم سخت بود خیلی سخت تر.نیاز به بودنشو بیشتر حس می کردم.رفتیم تو و تو اتاق و دیگه از من ناز و از اون خریدار و از اون ناز و از من خریدار جفتمون ناز و نیاز بودیم.1 نیم ساعتی تو اتاق بودیم حرف می زدیم.بعد بابا اومد و رفتیم نهار و بعدم استراحت.آخخخخخخخ چه لذتی داشت بعد از کلی عشق بازی و... تو بغلش آروم گرفتم واقعا آرامشی که اونجا داره رو هیچ جای دیگه نمی شه پیدا کرد.تو بغل مردت شوهرت، عشقت، ووی خلاصه هرچی بگم کم گفتم.مادر فداشون شم چشماش و عمل کرده بود الهی بگردم مادر جون از صبح اونجا بودن حول و حوش 2 ظهر بود که مادر رفتن اتاق عمل و دیگه تا 8 خونه بودن.ما هم بعد رست رفتیم آزمایش من و گرفتیم.واااااااااااااااااااای آهنم کلی کم بود.ماشالله دیگه ذخیره نداشتم همش مصرف شده بود.

پیشی کلی دهفام کرد تاوزه بم گفت اصلا آف نمی خوری.(خلاصه از دیروز تا حالا باید 1 سوند فولی بم وصل کنن چوه تند تند می دوام تو دششوری).موقع رفتن رفتیم و 1 سری عکس پرسنلی واسه شوهرم گرفتیم واسه شرکت گاوز.امروز طب صنعتی داره دلم روشن که حتما قبول می شه قربونش برم من.توکل به خدا مطمئنم قربونش برم هوای بنده هاشو داره.خلاصه  رفتیم خونه ی مادر و دیدنشون.عزیزم هنوز 1 کم سرگیجه داشتن.خیلی دوسشون دارم خیلی ماهن خدارو شکر که الان بهترن.نیم ساعت نشستیم و طبق اوامر آقامون راه افتادیم که برسیم عکس و بگیریم.دوییدیما آخه خانم گفته بود تا 8.5 هستم .کم وقت داشتیم.حالا جای خوشمزش اینجاست.تو راه که می رفتیم پیشی داشت با نهایت احساس می گفت بده جلو اون سینرو آها صاف راه بیا که بله 1 آقای وایساده بود کنار ماشینشو با تعجب و نگاه عاقل اندر سفیح نگامون می کرد.ما هم که کلی ضایع شده بودیم تا کلی وقت می خندیدیم.خیلی با حال بود ذووووووووووووووووووووووووووووق.پیشی من و که ندیدین اینجور مواقع 1 جوری حرف می زنه آدم می خواد بمیره واسش مثل بچه ها می گفت ها؟ خیلی بلند گفتم؟ضایع شدیم؟قربونش برم من الهی.خلاصه رسیدیم خونه.شام عمه اینا اونجا بودن.مادر زن بازم واسه دامادش غذای مورد علاقه درست کرده بودن.کلم پلو.خلاصه شام خوردیم و 1 کم کنار هم نشستیم و شوهرم و قلبم با عمه اینا رفتن خونشون.فداش بشم.خیلی دوسش دارم خدایا خیلی دوسش دارم خیلیییییییییییییییییی خدایا روز به روز عشقمون و نسبت به هم بیشتر کن و چیزی که اونو کمرنگش می کنه از خودش کم رنگ تر کن.