بعد از چند ماه دارم بازم به خاطرات این چند ماه فکر می کنم.
تو این مدت رابطه ما خوب بود مخصوصا اینکه جوجو باردار بود و باید بیشتر حواسم بهش بود.
جوجو وضع حمل کرد و فندق بابا اومد زندگیمون رو قشنگ تر کرد.
چقدر شیرینی بابایی.
به قول جوجو فندق بلا ملوس ملوس سرندپیتی
با وجود گذشته زمان و این همه شیرینی فندق خان ،اما بعضی وقت ها گذشته اذیتم می کرد حتی یه بار یه بحث ساده رو خیلی کشش دادیم و کار به جاهای باریک کشید.
اعتراف می کنم همون موقع داشتم به گذشته تلخ فکر می کردم و اذیتم می کرد. بعد از دعوای بد تصمیم گرفتم تا اونجا که می تونم فراموش کنم اما اگه نشد هیچ وقت تو بحث ها و صحبت ها نه مستقیم نه غیر مستقیم دیگه اشاره ای به گذشته نکنم.
الان فندقی 4 ماه و سه هفته اش شده. هر روز شیرین تر میشه. این روز ها مثل کاسکو جیغ میزنه و صدا در میاره خیلی با مزه شده.
خدا برامون حفظش کنه.