بازم دیدمت

بازم که عکست رو استوری کردی.

بازم رفتم به قدیما.

بازم فهمیدم چی رو از دست دادم.

باز فهمیدم عشق اول هیچ وقت فراموش نمیشه.

این ارسال برای استوری کسی هست که اولین بار باهاش عشق رو تجربه کردم و ربطی به مامان پسرم نداره.

خانم مدیر

امروز یه استاتوس در مورد تاوان دادن و دل شکستن گذاشتم در واقع یه پیام بود خطاب به خودم و دوست داشتم مینا ببینتش و اتفاقاً مینا دید و جواب داد آیا فایده داره!؟

بعدش کلی چت کردیم فهمیدم مدیر دبستان شده بازم ازش حلالیت طلبیدم و بازم خیلی درد کشیده جوابمو نداد.

ولی چت باهاش حس خوبی بهم میداد واقعا حس خوبی داشتم امیدوارم بتون حلالم کنه یکم باهاش درد دل کردم بهم گفت همه هدیه هایی که بهش دادم رو نگه داشته

امیدوارم واقعا خوشبخت بشه انقدر حس خوشبختی داشته باشه که بتونه منو ببخشه.

میگفت یه روزی فیلم زندگی منو میبینی فیلم درد های کشیدم خدا نشونت میده منم فیلم زندگی تورو میبینم با من چیکار کردی منم بهش گفتم من همه حقیقت رو بهت گفتم چیز جدید نمیبینی.

گفت ولی من دوست دارم تو زندگی منو ببینی گفتم اینجوری می خوای منو زجر بدی. گفت نه. گفتم خوب بگو گفت میخوای یه کتاب بخونی گفتم یعنی دردهات یک کتاب میشه؟

خلاصه که حس خوبی بود هرچند حس کردم خشم پنهان بهم داره