افکار در تنهایی

بعضی وقت ها فکر میکنم نباید این رفتارها رو می کردم.

فکر میکنم فرصتی نیاید میدادم.  عشق و احساسی نیست و من خودم رو گول میزنم. حس میکنم دل و احساسم به  اون چیزی که می‌خواسته نرسیده.

نه اینکه اتفاق جدیدی افتاده باشه اما این ها نشخوار های ذهنی من هستن.

حس میکنم خیلی شکستنی ها شکسته و ممکنه هیچ وقت درست نشه.

اون رضایتی که باید از زندگی رو داشته باشم ندارم. نمیگم حق با من هست شاید نباشه شاید من باید دیدم رو عوض کنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
Ipol چهارشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 12:49 ق.ظ

سلام. چخبر؟

سلام خبر خاصی نیست فعلا

او پنج‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 01:46 ب.ظ

مشخصه عاشق خانمت هستی . پسرت بهونه س. نمیتونی ازش دل بکنی و هنوزم عاشقشی.... اما دل آزرده شدی... امیدوارم ذفتار خوبش ادامه پیدا کنه

پسرم بهانه نیست واقعا اگه پسرم نبود جدا میشدم با اون رفتار هایی که باهام داشته. اما وقتی یه سری حرف ها که زد و اعتراف ها که کرد حس کردم می تونم کمکش کنم و می‌تونه دوباره خوب باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد