روز قبل از اومدن به تهران

 

ممممممممممممممممممممممممممممممماچ بزن قدش.اینم به مناسبت پیروزی تیم عخشم تو جام حفذیوهورا هورا هورا:no4401:.من خونه ی مادر جون اینا بودم کنارت نبودم هستی من.اول انزلی گل زد.کلی ناراحت شدم اس ام اس دادم که به جوجوت فکر کن می خوام بیام فدای سرت.با هر اتفاق اس ام اس می دادم و احساسم و بهت منتقل مبی کردم.واقعا وقتی گل می زد دست می زدم و مواقع حساس میخ می شده که خدا رو شکر با نتیجه ۴ ۲ برد.هورااااااا کاش پیشت بودم می پریدم بغلت و بوست می کردم.یه سر رفتم پیش پدر جون.الهی بگردم سرما خورده بودن.اول مادر جون نبود.یه کم که نشستم رفتم سر و وقت درست کردن شربت واسه پدر جون.حالا من وپدر جون دنبال شکر و آب لیمو و اینا الهی فداشون شم می گفتن من از آشپز خونه خبر ندارم که آخر سطل بزرگ شکر و گذاشتن رو کابینت...

داشتم درست می کردم که یه هو مادر جونم رسیدن الهی بگردم خسته بودن و گرمشون بود.زود شربت درست کردم پدر جون چه ذوقی می کردن.خیلی دوسم دارن.دل به دل راه داره منم عاشقشونم.مادر جون گفتن عروس و پدر شوهر بیشتر همدیگرو دوست دارن.من گفتم نه واسه من بیشتر نداره.فدای جفتشون می شم.شوهرم که تاج سرم اونا هم چشمام.شوهرم روحم زندگیم بدون روح هیچ چیز خوب نیست. 

بعد شربت خوردیم و عکس دیدیم تا ناناز اومد.بازم عکسای نامزدی و دیدیم و قضیه باغ ارم و واسه ناناز تعریف کردم.الهی بگردم ناناز به خاطر موش سبزا ناراحت بود دونه ای ۵ ملیون.والا چرت بود تریپ روشن فکری بود اون زمان می گفتیم علم بهتر از ثروت. 

قرار بود بابا بیاد دنبالم مادر جون به خاطر من و سفارش پدر جون ماکارونی درست کرد.بعد فوتبال پدر جون بهت زنگ زد و کلی با هم صحبت کردیم گفتی ماکارونی های مادر جون و دوست داری جات کنارم سبز بود عشق من مطمئنم بودی خوشت می اومد مثل همیشه خوشمزه.بابا زنگ زد بیان دنبالم گفتم مادر جون اینا می گن بعد شام. بابا هم گفت می رم خونه بهم زنگ بزن دیگه مزاحم پدر جون نشو.پدر جونم حالشون بهتر بود نفسم.پدر جون و مادر جون و ناناز خیلی دوسم دارن و بهم می رسن اما بدون تو صفایی که باید و واسم نداره.من شوهرم و می خوام.انشالله زود پایان نامت تمومه و به یاری خدا و توکل به خودش می آی کنارم.خلاصه کلی حرف زدیم از مهمونیشون.از سفارشای تو قربونت برم من فرشته ی من.سلطان قلبم.نمی دونی رام رامتم.شب که گفتی وسایل و درار بلافاصله بعدش در آوردم حالا صبح هر چی مامان می گفت مگه تو کتم می رفت.اوووووووو دیگه زیاد جیک جیکیدم. 

دوست دارم به ناناز گفتم تو دغدغت الان موش مال من اینه که کاش الان پنج شنبه بود.ببینم دیگه چیزی نبوووووووود همممممممممم آها مادر جون می گفت دفه دیگه تو ماکارونی درست کن واسمون به روش خوابگاهی.دیگه دیگه خلاصه خوش گذشت.شوهرم باید دقیق بدنه جوجوش چی کار می کنه. 

لحظه ی دیدار نزدیک است 

اما 

قلبم نمی لرزد  

تند تر می تپد تا در آغوش گرمت 

رها شود و از سینه ام که در کنار تو معنای فراخی را یافت 

بگریزد

دستم سرد می شود  

تا گرما را باز با گرمای دستانت تجربه کند  

ای پاکترین عشق من 

ای خالص تریه احساس ها  

                       

نظرات 2 + ارسال نظر
پ چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:24 ق.ظ

مرسی عشقم خیلی قشنگ نوشتی
قربونت برم من همیشه تکی

جوجوی مسافر چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:30 ب.ظ

اختیار دارید.تک شمایی.آس آس.می پرستمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد