جمشیدیه و شهر بازی

                       

ممممممممممممممممممممممممماچ امروز یکی دیگه از روزای با تو بودن هستی من.امرو روز مردم

هست بی نظیر من.خدایا خودت می دونی همیشه با چه احساسی شکر می کنمت به خاطر داشتنش.به خاطر بودنش.روز به روز

بیشتر به این پی می برم که چقدر خاص بودم که انتخاب شدم که کنیزیشو کنم.خدایا خدایا لیاقتشو بهم بده.

صبح تو بغلت روزتو تبریک گفتم البته دیروز بود.لخت تو بغلت بودم صورتتو بوسیدم و نوازش کدم و گفتم روزت مبارکگفتم پیش پیش روزت مبارک شوهر من.انشالله سالیان سال کنارم باشی و هستی و سایت بالای سرم باشه.تصمیم گرفتیم این روز و بریم جمشیدیه و کنار هم باشیم خوش باشیم.خوشحالم که تو قید و بند کادو خریدن واسه هم نیستیم ساده روزامون و جشن می گیریم البته ساده هم نیستاااااااااااا کاشف به عمل اومد که حدود 60 خرجمون شد.البته سارینا هم با هامون بود و شهر بازی هم رفتیم.قربون جفتتون برم من.تو بیشتر.صبح زود اومدی دنبالمون که ببریمون جمشیدیه.الهی من فدات شم.دیروز مرغ خ

دیروز مرغ گرفتیم پاک کردم.همممممممم بیچارههههه نی می دونم کی بود اما فک کنم نسل امروز بودا آخه گوشتتش لطیف بود

بعد مرغا رو پختم و ریش ریش کردم گذاشتم تو یخچال گوجه و خیار شورم آماده کردم.الهی بگردم مموش صبح از شذت هیجان 6.45 بیدار مشده بود از هیجان خوابش نبرده بود آخه تا حالا کوهم ندیده بود ملوسک.پاشدیم و صبحونه خوردیم و رفتیم جمشیدیه.اووو اولش چقدر پیاده روی کردیم.ایششش پیشی لجم درومدا هی می گفتی اونجا می رفتیم میرفتیم می گفتی بالا تر همممم چند بار رست کردیم تا بالاخره رسیدیم.بازم رفتیم بالا و 1 جا پیدا کردیم و یه کم منچ بازی کردیم وسطاش مموش گفت خستمو دیگه تمومید.آفتاب اومده بود رفتیم یه جا دیگه و خاله بازی کردیم.آخخخخ کنارت بودم می خوابیدم پیشت نوازشت می کردم لمست می کردم انشالله زود تر اون روزایی که با ماشین می ریم بیرون شهر عشق و حال بیاد نفس من.باز افتاب اومد و رفتیم یه جا دیگه کلی بازی کردیم چقدر سر دوزیدن خندیدیما.بعد شما رفتید بگردید منم موندم و جا رو تمیز کردم و دراز کشیدم داشتم تو عالم خودم بازی می کردم که یییییه هو مموش ترسوندم قربونت برم من بی نظیر من

.نا مردا قلبم اومد تو دهنم هم مگه جوجو چقدر طاقت داره قلبش دوری پیشیش که بود اینم روش همممم.مموش می خواست کوه و ببینه جمع کردیم رفتیم کوه هی می خاستیم عکس بگیریم مموش نمی ذاشت ما هم یواشکی ازش می گرفتیم.خودش می دونست پاک نمی کنیما.رفتیم بالای کوه.پیشی بهت افتخار می کنم خوش به حال بچمون کهباباش تویی.پیشی فهمیده ی منی.چقدر نرم با سارینا برخورد می کردی هم به موقع تشر میزدی هم دل می خریدی.می میرم واست.کل ما هم این بود که شب خونه داداش بمونی.معذرت می خوام من لج کردم موقع برگشتن از شهر بازی همش خودمو سرزنش می کردم و اشک می ریختم.می دونستم اصرارم بی مورد بود.وقتی می دیدم 1 کم ناراحتی بیشتر ناراحت می شدم و روی عذر خواهی نداشتم.این زجرم می داد.همش می گفتم جوجو خیلی بدی حتما اینجوری صلاح می دونه.خوبه بیاد خونه داداش راحت نباشه؟همیشهچیزایی که تو می گی که 100%راحتی بقیه نیست که تو اینجوری فکر می کنی.ببین ناراحتش کردی.وای الانم فکرش گریم می ندازه.بذریم کجا بودییییییم اها.کوهنورد کوچولو قله ها رو فتح می کرد وما هم دنبالش.آخر 1 جا نشستیم به نهار خوردن کنار رودخونه.نهار خوردیممممممممممماچ نوش جوت.دستپخت جوجو بودا.اصل اصل بعدش مموش رفت تو آب و تو هم کنارش.عموی خوبش.مهربونش.بی نظیرش.بعد کنار هم خوابیدیم حرف زدیم و از خرجا گفتیم.سارینا گل خالی شد شلوارشو در آوردیم وانداختیم خشک شه.چه حس خوبی بود.انشالله با بچمون.خیلی دوست دارم پیشی دوست دارم.بعد کم کم رفتیم واسه شهر بازی.مترو عوض کردیم و مموش خوابید.تو مترو که زن فکر می کرد مموش بچمون.تو هم که گفتی عوضی ذووووووووووووق.رفتیم شهر بازی مرد بیشعور مشهدی صفت بوووووووووووق بقیش وفاکتور دور شهر چرخوندمون و از در فکسدنیش پیادمون کرد.خدا خیر بده اقا ب و گفت فاز دو هم داره.رفتیم قایق سوار قربونت برم جوجو پا به پات پا می زد.بستنی خوردیم و کلی هم تصادف کردیم قربون پیشی بلا و شیطونم برم.بعد سارینا بازی می کرد و ما نگاش می کردیم

الهی بگردم یه قلعهبادی رفت به قول خودش پاش پیچ خورد نشسته بود اون بالا نمی اومد پایینتا آخر مرده رفت کلی باش حرف زد با اون که نیومد پایین آخرم خودش اومد.زانوش بود یه کم خم شده بود اما درد می کرد.بعد رفتیم چرخ و فلک اون بالا هم طی یک عملیات عشقولانه عسل زدیم به رگ و شارژ شدیم.بعدم بستنی قیفی.الهی من فدات شم الان ار شوق اشک تو چشم جمع می شه از مهربونیت.می دونم به خاطر من قیفی خریدیم می پرستمت عشق من نفسم. پیشی دارم واژه واسه اوصفت کم میارم.الهی بگردم الهی بوووووووووق به جونم.الهی فدات شم خسته بودی اما سارینا رو بغل می کردی.از تیکه ی مترو می گذریم می رسیم صادقیه.تو ترو مموش از خستگی مثل بچه گدا چرکولک کف مترو نشسته بود.پیاده شدیم الهی بگردم الهی قربونت برم که اعصابت به خاطرتاکسیا ریخت به هم الهی من فدات شم.الهی قربونت برم.بعدم ما رو رسوندی تا دم خونه داداشم هرچی گفت نیومدی تو پیشی من.کلی بوسیدیم کلی بغلم کردی گفتم اینجوری از دلم در نمیاد خسته ای 2 ساعتم تو راه زجر بود پیشب زجر.می خواستم گریه کنم اما نمی خواستم روز قشنگمون بدون خندت خراب شه.فدای بغل گرمت شم نمی دونی چه حس فوقالعاده ای بود می پرستمت.بعدم که قهر با مموش که جریان حموم بود.البته الان رفتار حسنست نسبتا.تو که هنوز بیداری.کلی هم اصرار کردم زود لالا.ههوووووووووووووممممم بیا بغلم کم کم بخابیم هستی من.پیشی سالیان سال مردم باش.سایه ی سرم باش.کنارم بمون.کنارتم.زنتم.سنگ صبورتم.می پرستمت.

نظرات 1 + ارسال نظر
پیشی جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ب.ظ

قربون جوجوی خودم برم من.
خیلی خوش گذشت.
حسابی هم خسته ات کردما.
تو این سفر یک روزه کلی تجربه کسب کردم یا بهتره بگم کسب کردیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد