کسی خونه نیست

امروز مرخصیم تموم میشه و فردا صبح راهی عسلویه هستم.

با جوجو رفتم جوجو رو برسونم خونه شون اما کسی خونه نبود زنگ زدیم گفتن ما تازه رفتیم بیرون. تصمیم گرفتیم برگردیم خونه ما تا پدر جون مادر جون بیان اونجا دنبال جوجو.

اما وقتی خونه جوجو بودیم یه خونه خالی و یه جوجوی شیطون و یه پیشی فرصت طلب و بله دیگه ...

کارمون که تموم شد برگشتیم خونه ما و الانم کنار هم نشستیم و به هم نگاه می کنیم و نگاه شیطنت آمیز جوجو بهم ادامه دارد.

جوجوی من دوستت دارممممممممممممممممممممممممممم

منم دوست دارم (جوجو)

مممممممممممممممممممممممممممممممماچ

خلاصه به طرز شگرفی امید از نا امیدی رویید.

قبلشم رفتیم روپوش خریدیما روپوشی که دیروز هم خریدیم اما تو پارک یا جای دیگه گمش کردیم گندش رو هم در نیاوردیم  چون سرمون لب باغچه بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد