قندیل می بندیم.

اینجا صفاسیتی دمای هوا -12 درجه

کل خونه زندگیمون شده یه فرش 6 متری اونم نه همه مساحتش.... فقط اون قسمتیش که چسبیده به بخاری .... جوجو که الان پاهاشو زده به بخاری بلند بلند درس میخون واسه کنکور ارشد .... منم که الکم رو آویختم و تو نت برای خودم می چرخم.

دو سه روز پیش که داشتم می رفتم شرکت تو یه دور برگردون یهو پیچیدم جلو یه ماشینه و اونم دست گذاشت رو بوقققققققققق منم با حرکت دست و صورت گفتم برو بابا و ....

بعد تو آینه نگاه کردم دیدم یه پیکان داغون و چند تا سرنشین سبیل کلفت بوق زده بوده واسم .... ماستم رو کیسه کردم  آب دهنمم قورت دادم رفتم منتهی الیه سمت راست خیابون تا پیکانه بره و خدا خدا می کردم بره اما اومد جلوم  و سرعتش رو کم می کرد منم رفتم دنده 2و بعدشم  دنده یک آروم آروم می رفتم و خودم رو به تک و تا نمی نداختم. یارو فهمیده بود ترسیدم مخصوصا اینکه 3 کیلومتر از مسیر خونه تا شرکت جاده هست و هیچ آبادی نیست... چه فیلم هایی رو تو این سه کیلومتر یادآوری نمی کردم و چه اخباری از صفحه روزنامه حوادث که به یاد نمی آوردم.... لامصب گذاشت این سه کیلومتر تموم شه من رو هم حسابی بترسونه بعد گاز رو گرفت و رفت منم که یه پیروزی بزرگ به دست آورده بودم و خر کیف بودم. البته این ماجرا رو واسه جوجو نگفتم هنوز...

از خونمون بگم که اتاق خوابمون به یخچال خشکبار تغییر کابری داده.... پشت پنجره هم نارنج و انار و ... نگهداری مییشه.

والله اینجوری پیش بره وسایلی که بخوایم یخ نزنن رو باید بذاریم یخچال ...

بله جوجو پاشد و واسه استراحتش میخواد بازی پو انجام بده راستی انگری بردز تموم شده ها خیلی وقته.... این پو رو مثل بچه اش دوس داره تر و خشکش می کنه به تغذیه اش می رسه و....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد