آرامش یا سردی؟

یه آرامش خاص تو این روز های زندگیمون  بر قراره

نمی تونم این یعنی پایان تنش ها یا یعنی  سردی رابطه ها!

چون هر کس پی کار خودشه

تو که سرت تو گوشیته و با دوستان چت می کنی

منم سرم تو لپتاپه یا تلویزیون نگاه می کنم.

چقدر دوست دارم برگردیم شیراز

اون روزای اولی که اینجا بودم بخاطر شرایط زندگیمون نتونستم دوست صمیمی پیدا کنم و البته بهم هم توصیه شده بود که خیلی با مردم اینجا رابطه نداشته باشم آدم های جالبی نیستن. حس می کنم  خیلی نیاز دارم در کنار دوستای قدیمیم باشم. چقدر داشتن و در کنار یه دوست خوب بودن خوبه

نظرات 4 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 19 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 11:11 ب.ظ

سلام برادر. عفو کن و بگزر و دیگه به گذشته ها فکر نکن. هربار که برگردی و تازش کنی ی زخم بخودت و زندگیت و شریک زندگیت میزنی.
اشتباهی بوده که شده. سعی کن باهم برین بیرون بگردین. بخندین و خوش باشین. اگه نمیتونی فراموش کنی ازش جدا شو. نمیخواد دلسوزی کنی و جفتتونو تو اتیشش کبا. ب کنی. دلسوزی اینه که اون لحظات بدو دیلیت کنی for ever

سعیم رو می کنم ... ممنون از راهنمایی

Saman دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 07:44 ب.ظ

یه چیز رو جدا میگم
اتفاقی به وبلاگتون بر خوردم تقریبا از اوایلی که شروع به نوشتن کرده بودید رو دنبال کردم که یهو به این اتفاق اخر برخوردم. بدون که از ته قلبم تاسف خوردم و یه آه از ته قلب کشیدم.
اما دوست عزیز انسانی که اشتباه نکنه انسان نیست اون یه فرشته س که اینجور فرشته ای رو حداقل بنده رو این کره خاکی سراغ ندارم پس ببخش و هضم کن این مسئله رو . نذار یه روزی خدایی ناکرده حسرت ثانیه های کنار هم رو بخورید .
این جمله رو بسیار دوست دارم :
مخلوقات عجیبی هستیم ، برای گناهان خود وکیل هستیم و برای اشتباهات دیگران قاضی !
آرزوی برگشت روزای شیرین و لذت بخش رو برای هر دو تون دارم
یا حق

Saman دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 07:44 ب.ظ

یه چیز رو جدا میگم
اتفاقی به وبلاگتون بر خوردم تقریبا از اوایلی که شروع به نوشتن کرده بودید رو دنبال کردم که یهو به این اتفاق اخر برخوردم. بدون که از ته قلبم تاسف خوردم و یه آه از ته قلب کشیدم.
اما دوست عزیز انسانی که اشتباه نکنه انسان نیست اون یه فرشته س که اینجور فرشته ای رو حداقل بنده رو این کره خاکی سراغ ندارم پس ببخش و هضم کن این مسئله رو . نذار یه روزی خدایی ناکرده حسرت ثانیه های کنار هم رو بخورید .
این جمله رو بسیار دوست دارم :
مخلوقات عجیبی هستیم ، برای گناهان خود وکیل هستیم و برای اشتباهات دیگران قاضی !
آرزوی برگشت روزای شیرین و لذت بخش رو برای هر دو تون دارم
یا حق

ممنونم از صحبت های خوبتون

علیرضا پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 06:02 ق.ظ

کوفته قلقلی تو هم می گفتی الان چیزی که گفتی اگه ببینیمش 100% شبیه نیست.مممممممممممممممممممممماچ قربونت برم ممممـــــــــــــــــــن.اقا اقا هی پرسیدی کجایین منم می گفتم اینجا همش بیابونه چند تا درختم هست.یه جا وایسادیم کلی ماشین وایساده کنار دسشویی اما من که جیش ندارم!بعد فهمیدم پمپم بنزین بوده حتما راننده جیش داشته هممم.یه کم اومدیم جلو عکسای اقا اومد و السلام و علیک یا روح الله دوزاریم افتاد که رسیدم تا یه تافلو گفت جوجو جوجو خوش اومدی به تهراان.هوراااااا به جیگرم اس ام اس دادم.قربونت برم مــــــــــن غافلگیر شدی و زود اومدی.ذوووووووووووووووق می خواستی عطر بزنی و افتر شیو.گل استقبالم می خواستی بگیری.ممممممممممممماچ فرشته ی من تو خودت گلی من فقط عطر نفسات و می خوام که باهاش زندگی می کنم.دل تو دلم نبود.مسیر این سری خیلی طولانی شده بود واسم.من یه کم زود تر از تو رسیدم قربونت برم.هی این ور اون ور و نگاه می کردم و می گفتم کاش می دونستم از کدوم جاده میایی که یه هو قد رعنات پیدا شد.مممممممممممممممممماچ قربونت برم من دل تو دلم نبود
پریدم بغلت.مممحکم فشارم دادی آخ دوست داشتم چند دقیقه تو بغلت بمونم.دوست نداشتم الان بریم خونه داداش.گفتی بریم پارک ساعی.الهی جوجوت بگرده کلی به خودم بد وبی راه گفتم واسه وسیله ها.با هر بار بلند کردن چمدون دلم می لرزید.الهی فدای دستت شم کمرت پات.رفتیم پارک ساعی با اون وسیله هخا.جوجو دیگه بار سنگین نمیاریااااااااااا.پیشی بخواد بلند کنه ااا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد