تقدیم به تک خال زندگیم

بوی تنت بوی گله، بوی گلای اطلسی
مثل شکوفه های سیب قشنگ و دور از دسترسی
وقتی میای بهار میاد، بوی گل انار میاد
عطری که با نسیم صبح از روی سبزه زار میاد


شراب صد ساله تویی، سرخی آلاله تویی
اگه قماره زندگی اونی که تک خاله تویی

دلم میخاد حرف بزنی، قفل سکوت رو بشکنی
مثل حریر اون صدات برگ گل ابریشمی
ای آخرین سرود من، نوای چنگ و عود من
از تو قشنگه زندگی، ای همه تار و پود من


شراب صد ساله تویی، سرخی آلاله تویی
اگه قماره زندگی اونی که تک خاله تویی

برای تو

سلام جوجوی من

سلام بهترینم

اینجارو ترکوندیا

قربونت برم الهی

میخوام بگم بهترینی

میخوام بگم همه کسمی

میخوام همیشه کنارتم همیشه همیشه همیشه

دوست دارم زندگی من.

می پرستمت


یا من اسمه دوا و ذکره شفا

یا من اسمه دوا و ذکره شفا

جوجو حالش خوب نیست.

بدجور سرما خورده و گلوش چرکی شده . مدام سرفه میکنه.

خدایا جوجوم گناه داره. به این معصومی به این نازی به این پاکی دلت میاد آخه؟

شاید صلاحی توشه من نمیدونم اما زود خوبش کن خدا

زود حالشو خوب کن میدونی که چقدر دوسش دارم میدونی که حالش بد باشه حالم بده

خدایا فردا بیدار میشم جوجو خوب باشه ها صداش اونجوری نباشه ها

یا من اسمه دوا و ذکره شفا

حرف دل

سلام عزیزم

وقتی جوجو و پیشی زن و شوهر میشن باید حرفای دلشون رو بهم بگن.

اما یه باید دیگه هم وجود داره.

باید این حرفا تو دلشون بمونه توانایی داشته باشن تو دلشون نگهش دارن.

وقتی دل یکی ظرفیت رو پیدا کنه که راز نگهدار باشه اون یکی این جرات رو پیدا میکنه که حرف دلش رو بزنه.

هر چی ظرفیت نگهداری کمتر باشه طرف مقابل هم کمتر حرف دلش رو میزنه و ترجیح میده حرفاش تو دل خودش بمونه تا اینکه بخواد مطرح شه  و بعدشم فاش شه ....

ایشالله که دلامون ظرفیت پیدا کنه که بتونیم همه چیز رو به هم بگیم و همه چیز رو تو دلمون نگه داریم.

دوست دارم جوجوی من



روز آخری که آخرین روز نیست

سلام خانومی خوشکل و نازم

رسیدن بخیر

الان خونه هستیو پیش خانواده عزیز دوس داشتنی مون

خب رسیدیم به روز شنبه

ناهار خونه عمه دعوت بودیم.

قرار بود من و تو داداش پریسا و پریا بریم باغ ارم. من اومدم خونه شما نشسته بدویم داداش حاضر شه تو هم حاضر شی زن داداش و مموش هم گفتن میان.

بعد پریا اومد. منم یه لقمه کلپچ مشت خوردم تا شما آماده شین. پریا گفت من نه دور برگردون بلدم نه دنده عقب بی زحمت ماشین رو سر ته کن. منم رفتم سرو ته کردم اما فکرشم نمیکردم واقعا دور برگردونم بلد نباشه. خلاصه از مسیری رفتیم که نه دور برگردون داره نه دنده عقب و رسیدیم به باغ ارم.

تو پارک کردن پریا فهمدیم که اوضاع خرابه واقعا. رفتیم پارک کلی عکس گرفتیم. داداش اسم یکی یکی گیاها رو می گفت و خلاصه رفتیم تو شربت خونه و قرار شد یه چیز بخوریم. نگهبانا می گفت وقت تمومه برید بیرون حالا ما تازه نشسته بودیم کلی دعوا کردیم و آخرشم نرفتیم که تا تموم شد بعد رفتیم.

اما جاهای ملودرام قضیه

پریا نشست پشت ماسین گفتم خب همین دور برگردون رو دور بزن . یهو دیدم بوووووووووم کوبید به یه ال ۹۰ پارک شده . خلاصه خبیث شدیم و در رفتیم. همیشه می گفتم چرا اینایی که تصادف می کنن در میرن نمیدونستم که خودمون هم فرار را به قرار ترجیح میدیم.

خلاصه با یه ۲۰۶ جلو داغون شده رفتیم به سمت خونه شما. تو راه هم داداش برای ما المانی شده بود پارک نمیکرد ت ا اینکه سر باغ حوض وایساد و ما رفتیم گل خریدیم به سفارش عزیز دلم.

بعدش رفتیم خونه شما و خداحافظی از داداش و مادرجون و اتوسا کردم و پدر جون هم زحمت کشیدن و ما رو رسوندن و از پدر جون هم خداحافظی کردم و رفتیم خونه عمه. اونجا ناهار خوردیم که یه اتفاقی افتاد که مجبور شدیم بریم خونه ما.

خیلی ناراحت بودی منم سعی کردم دلداریت بدم و تو به کارت مشغول بودی و منم داشتم لباساتو خشک میکردم.

ناناز هم نبود یه لباس ناناز رو دادم بهت و بغلت کردم. کلی بوسیدمت و هلو خوردم و نوازشت کردم.

تو هم اومدی بغلم و هسته خوردی و چقدر همدیگه رو بوسدیم.

ممنونم که یکی از بهترین روزای عمرم رو با غافلگیر کردن و ارضا کردنم رقم زدی.

بعدشم رفتیم خونه عمه و میوه خوریم برگشتم خونه و واسیل رو جمع کردم از همه خدافظی کردیم رفتیم ترمینال. اونجا از تو هم خدافظی کردم و رفتم سوار اتوبوس. تو هم با بابا رفتی خونه.

روز آخری بود که با هم بودیم اما آخرین روز نیست.

زود برمیگردم عشق من زود و برای همیشه

عاشقتم

پیشی

پس فردای نامزدی

سلام سلام سلام

خب صبح  من بیدار شدم قرار بود بیام خونتون که با هم بریم باغ شرکت نفت

گفتی حدودای ۱۲.۳۰ خونه شما باشم. همون حدودا اومدم هیچ کس اماده نبود.

کم کم آماده شدین. با پدر جون بحث شبکه های بی بی سی و ... میکردیم. بالاخره اماده شدین همه با هم رفتیم باغ.

حالا بیا و عمو ها رو بشناس

عمو پرویز رو که میشناختم. عمو عباس و عمو اصغرم میدونستم عمو هستن اما یادم میرفت کدوم عمو عباسه کدوم عمو اصغر. عمو محمد هم که خوب نمیشناختم.

حالا عمو ها رو با کمکت خوب شناختم شناختن زن عمو ها دیگه مصیبت بود ترسیدم همه رو قاطی کنم. زن عمو ها رو الان خوب نمیشناسم. تازه عمه و خاله هم بودن  و من دیگه کم کم  هنگ بودم.

کلی با هم راه رفتیم با ساریتا بازی کردیم.

سارینا می گفت عمو در جایگاه یادش بخیر.

می رفت بالای سرسره با سرعت میومد میخورد به من

چقدر میخدیدم.

با هم همه بازی ها رو رفتیم سرسره تاب چرخ و فلک چقدر بازی های بچگی حال داد بهمونا.

بعد ناهار خوردیم. بعدش باز بازی. حالا اینبار بچه های فامیل ما رو خفت کردن و حسابی جدامون کردن هم تو پانتومیم هم تو ۷ خبیث نامردا چکار کردن باهامون. الکی مجبورمون کردن برقصیما عجبا.

خلاصه عصر رفتیم سی دی بخیرم تا جلو خونه شما پیاده رفتیم برگشتیم و مریم واسمون عکس ها رو رایت کرد.

بعدشم برگشتیم خونه.

خلاصه و مفید و به یاد موندنی


عزیزم روزت مبارک

سلام بهترینم

روزت مبارک هم نفسم.

اولین سالی هست که روز زن رو بهت تبریک میگم.

روزت مبارک همسر عزیزم.

کاش پیشت بودم.

قربانت پیشی

فردای نامزدی

سلام عشقم

میدونم کلی کار داری و همش این ور اونوری گفتم فردای نامزدی رو هم خودم بنویسم.

من که تا ۹.۵ صبح خواب بودم تو تا ۱۱.۵ اینا. دعوت بودی خونه ما واسه ناهار. عمو ها و عمه و ها دایی های منم دعوت بودن.

بچه ها هم از تهران هنوز بودن.

صبح واسه بچه ها صبحونه بردم خونه مادر فهمیدم دیشب که اومدن خونه مادر کلید رو گم کردن و دایی احمد با پیچگوشتی در خونه رو باز کرده بوده. خلاصه بچه ها تیریپ مجردی تا لنگ ظر خواب بودن واسشون چایی دم کردم و صبحونه گذاشتم گفتن می خوریم میریم حافظیه و سعیدیه و ... منم که می خواستم بیام دنبال تو برم یکم حلقه من رو تنگ کنیم ... گفتی میری حموم اما دیگه خبر ندادی که از حموم در اومدی و دیر شد واسه رفتن به بازار زرگر ها

اومدم دنبالت برم خونه ما که پسر خاله و داداش زحمت کشیدن ما رو رسوندن.

رفتیم خونه به ناهار رسیدیم دیگه.

من هی بالا پایین بودم هی پیش دوستا و مهمونا طبقه بالا هی میومدم پایین پیش تو و کمک به توزیع ناهار ...

همه که ناهار خوردن من و تو هم نشستیم ناهار خوردیم.

بعدش رفتم بالا پیش مهمونا شما هم یکم پایین رقصیدین ظاهرا.

دوستام باز رفتن شیراز گردی و من اومدم پایین تا باهم بریم حلقه رو تنگ کنیم.

وقتی برگشتیم خیلی از مهمونا رفته بودن . رفتم تو اتاق گفتم بیا پیشم کنار هم دراز کشیدیم و با هم حرف میزدیم و نوازشم میکردی چه لحظات خوبی بود. بعدش قرار بود با بچه ها بریم بیرون شام.

من رفتم حموم وقتی اومدم بیرون دیدم همه کسم نشسته لباسام رو اتو میکنه.

شب شده بود دوستام اومدن وسایل رو جمع کنن که شام بخورن و برن تهران دیگه.

شام دعوت عمه جان بودیم که تو جیگرکی عمو جمع شدیم.

چقدر جیگر خوردیم چه خوش گذشت و کم کم دیگه موقع رفتن بچه ها بود. بابا اومد دنبال بچه ها و بردشون ترمینال و منم با تو  و داداشا و ژدر جون و مادر جون و خواهر گلم رفتیم بیرون. البته پریسا هم بود.

رفتیم اول بستنی خوردیم و بعدش هم کلی شیراز گردی کردیم. دیگه آخرای شب ود ژدر جون زحمت کشیدن و من  رو رسوندن خونه و رفتید که استراحت کنید واسه فردا و مهمونی باغ

میدونی که ما  مردا خلاصه میگیم هر کدوم که دوس داری رو کاملتر بنویس

دوست دارم بهترینم

بووووووووووووووووووووووووووووووس